برتر از پرواز
دريچه باز قفس بر تازگي باغ ها سر انگيز است
اما ، بال از جنبش رسته است
وسوسه چمن ها بيهوده است
ميان پرنده و پرواز ، فراموشي بال و پر است
در چشم پرنده قطره بينايي است :
ساقه به بالا مي رود . ميوه فرو مي افتد.دگرگوني غمناك است.
نور ، آلودگي است. نوسان ، آلودگي است. رفتن ، آلودگي.
پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است.
چشمانش پرتوي ميوه ها را مي راند
سرودش بر زير وبم شاخه ها پيشي گرفته است
سرشاري اش قفس را مي لرزاند
نسيم ، هوا را مي شكند: دريچه قفس بي تاب است
" سهراب سپهری "