[sina.z]

سيب سرخي رابه من بخشيد و رفت ، عاقبت برعشق من خنديد ورفت ، اشك درچشمان سردم حلقه زد ، بي مروت گريه ام راديد و رفت


كاش هرگزدرمحبت شك نبود ؛ تك سوارمهرباني تك نبود ؛ كاش برلوحي كه برجان دل است ؛ واژه تلخ خيانت حك نبود

دل و جان را به ره دوست فدا بايد کرد به هواي دل او ترک هوا بايد کرد يا نبايد ز جهان لاف زد از دلبر وعشق يا که خود را به ره عشق فنا بايد کرد

هیچ وقت كسی را نصیحت نكن زیرا كه عاقل بدان احتیاج ندارد ونادان بدان توجهی نمی كند

عاقل همان كاری را ابتدا انجام می دهد كه نادان در آخر

به هم می رسیم 3 نفر میشیم . من و تو و شادی . از هم دور میشیم 4 نفر میشیم . تو و تنهایی ، من و خاطره