بیا ساقی آن باده ی بی خودی
به من ده که سیرآیم از بخردی
که این بخردی بند و دام من است
وزو تلخ چون زهر ، کام من است
به من ده که از خود فرامش کنم
به یکباره بند گران بشکنم
نگویم که ایران سرای من است
هم این مرز فرخنده جای من است
ندانم که دشمن به خاک من است
به تاراج ناموس پاک من است ....