چشمزخم چیست ؟ چشم زخم در فرهنگ ما
چشمزخم چیست ؟ چشم زخم در فرهنگ ما
چشمزخم ، آسیبى كه گمان میرود بر اثر نگریستن برخى افراد یا جانوران به انسانها و جانوران دیگر و نیز اشیا وارد میشود.
چشمزخم از قدیمترین باورهاى بشر و احتمالا فراگیرترین و رایجترین باور فراعلمى در سراسر جهان و از جمله در جهان اسلام است، هرچند در دوران جدید، در فرایند روزافزونِ عرفیشدن،
این باور از بسیارى از حوزههاى زیست ـ جهان بشرى عقب نشسته است و اكنون بیشتر
بهمثابه باورى عامیانه حضور دارد.
باور به چشمزخم در گونهشناسى پدیدارشناختى، در گروه باورهاى
توجیهكننده جاى میگیرد كه در فقدان تبیینهاى علمى تجربى، برخى رویدادهاى
ناگوار و آسیبهاى پدید آمده را، فارغ از روابطِ علّى و معلولىِ اثباتپذیر و آزمونپذیر،
توجیه و بنابر منطق ویژه خود، معقولسازى میكند و مدلّل میدارد؛ بنابراین،
با وجود برخى تلاشها براى یافتن سرچشمه این باور و نشان دادن مسیر اشاعه
آن به نقاط دیگر (رجوع کنید به ادامه مقاله)، چشمزخم را باید باورى نوعى دانست
كه در همه حوزههاى تمدنى بهطور اصیل پدید آمده و در جریان فربهشدنهاى مكرر،
از اخذ و اقتباسهاى میانْفرهنگى تأثیر پذیرفته است. همچنین، باور به چشمزخم
در واقع یك مادرْباور (باورِ مُولّد یا گروهْ باور) است و شبكهاى وسیع از باورهاى دیگر
را دربردارد كه یا اصولا بر اثر باور به چشمزخم پدید آمدهاند یا در ذیل مجموعه فرهنگى چشمزخم مندرج میشوند و معنا مییابند.
چیستى. براى راه بردن به چیستى چشمزخم، تلاشهایى صورت گرفته است.
بهگمان برخى، چنانكه از مفهوم لغوى «چشمزدن» یا «اصابتِ عین» نیز برمیآید،
چیزى، مثلا حرارت یا سَم، از چشمان شور خارج یا ساطع میشود و به هدف
چشمزخم برخورد میكند (رجوع کنید به جاحظ، ج 2،
ص 133ـ134؛ فخررازى، 1421، ج 18، ص 172ـ175؛ نیز رجوع کنید به وسترمارك، ص 24ـ 25)،
در حالیكه بهزعم برخى دیگر، در سازوكارِ اثر چشمزخم ــبهویژه از آنرو كه
بر فرد یا شىء غایب از نظر نیز كارساز است ــ نیازى به تماس یا حضور واسطه یا
صدور و ارسال جزئى از علت بهسوى معلول نیست بلكه مبدأ چشمزخم، تأثیرِ
مفروضى است كه قواى نفسانى میتوانند بهگونهاى فعلا ناشناخته در انفاس
یا ابدانِ دیگر داشته باشند (رجوع کنید به جاحظ،همانجا؛ ابنسینا، 1404،
ج 2، فن 6، ص 177؛ همو، 1403، ج 3، ص 417؛ اخوانالصفا، ج 4، ص 259؛
غزالى، ج 1، ص 34؛ فخررازى، 1411، ج 2، ص 424؛ صدرالدین شیرازى، 1981،
سفر3، ج 1، ص 347).
بنابر شرح نصیرالدین طوسى بر الاشارات (ج 3، ص 417)، ابنسینا جزم به
وجود چشمزخم نداشته و آن را از امور ظنّى تلقى میكرده است. صدرالدین
شیرازى در المبدأ و المعاد (ص 178، 607) تصریح كرده است كه برخى نفوس
در قوه وهمیه بهحدى میرسند كه میتوانند در مواد خارجى تأثیر بگذارند و
چشمزخم نیز به همین مقوله تعلق دارد.
صرفنظر از مسئله سازوكار تأثیر چشمزخم، مایه اصلى و مقوم آن را اغلب حسِ
رشك و حسادت به چیزهاى خوب و مطلوب دانستهاند و عمدتآ آن را ناشى از
محرومیت و تنگدستى تلقى كردهاند (رجوع کنید به غزالى، همانجا؛
ابنخلدون، ج :1 مقدمه، ص 663؛ مجلسى، ج 69، ص 34؛ د.اسلام، چاپ دوم،
ذیل "Ayn") و از همینرو گفته شده كه بهبود عمومىِ وضع رفاهى و اقتصادى
و توسعه انسانى در ادوار متأخر، موجب كاهش باور به چشمزخم گردیده است
(هاشمى، ص 535، پانویس 5). دلایلى كه معمولا براى اثبات مبتنى بودن
چشمزخم بر حس حسادت ارائه میشده، بیشتر ناظر به جنبههاى فرهنگى و
برخى باورهاى عامیانه درباره صاحبان چشمشور بوده است: در سراسر جهان،
باور بر آن است كه افرادى كه به نحوى دچار محرومیت، فقر، نقص و بهطور كلى
احساس كمبود نسبت به دیگراناند، و ازاینرو ممكن است به دیگران حسادت بورزند،
احتمالا چشمانى شور و نگاهى زیانبار نیز دارند، از جمله افراد سالخورده، ناقصالخلقه،
عقبافتاده، معلول، زشترو، كچل، موبور و چشمزاغ یا چشمآبى (البته بیشتر
در اقوامى كه در میان آنها چشمان آبى یا موى بور، نامتعارف بود رجوع کنید به
خاطر، ج 2، ص 195ـ196)، زنان نازا، پیر دختران، فقرا و تهیدستان، با این یادآورى
كه در میان این افراد نیز نسبتهایى برقرار بوده است، مثلا احتمال یا شدت
شورچشمى زنان از مردان و پیرزنان از زنان جوان بیشتر بود
(رجوع کنید به وسترمارك، ص 25؛ عزیزاحمد،ص 70؛ شهریباف، ج 3، ص 102ـ 103؛
دهبزرگى، ص460، پانویس 1؛ د.اسلام، همانجا؛ د.دین و اخلاق، ج 5، ص610ـ611؛
>دایرةالمعارف دین<، ذیل "Folk religion: folk Islam"). طبعآ هر امر مطلوبى
كه در قطب مقابلِ اینگونه افراد قرار داشت ممكن بود موضوع حسادت و رشكبردن
ایشان تلقى شود، از جمله كودكان، جوانان، ورزشكاران، زیبارویان، نوعروسان و
تازهدامادان، زنان باردار، موقعیتهاى مسرتبار همچون اعیاد و جشنها، سفرههاى
رنگین غذا، مال و ثروت، درختان و مزارع سرسبز، حیوانات، خانهها، مغازهها،
اتومبیلها و غیره (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 55ـ 58، ج 2، ص 322، 326ـ327؛ شهریباف، ج 1، ص 175ـ 176، ج 3، ص 102ـ103؛ لین، ص160؛ همایونى، ص 308، 349؛ اسدیان
خرمآبادى و همكاران، ص 233ـ234؛ بَترزبى، ص120؛ برهانى، ص 414؛ نجیب قاقو، ص30). مشاهده و تأكید بر باورهاى مردم درباره روشهاى پیشگیرى و درمان اثر سوء چشمزخم نیز تا حدى این همانى یا ابتناى چشمزخم بر حسد را تأیید میكند: مردم میكوشیدهاند با تدابیر مختلف، چیزهاى جذاب و قابلِ حسادت را از معرض نگاههاى رشكآمیز دیگران دور كنند یا آنها را بهنحوى غیرجذاب جلوه دهند. مثلا، بر اندام كودكان خود لباسهاى چركین، مندرس و بیقواره میپوشاندند، رویشان را نمیشستند و آنان را نمیآراستند (رجوع کنید به لین، ص 71؛ آدامز، ص 189)، بر اندام پسركان لباسهاى دخترانه میپوشاندند و مویشان را چون دختركان، بلند میكردند و گاه از ته میتراشیدند (لین، همانجا؛ شهریباف، ج 1، ص 505؛ هاشمى، ص 530ـ532)، كودكان خود را با القابى حاكى از ضعف و نقص ــمثلا خِنگ، عقبافتاده، دست و پاچلفتى و از این قبیل ــ صدا میكردند یا در برابر دیگران، پیوسته معایب فرزندان خود را برمیشمردند و آنان را تحقیر و سرزنش میكردند، به دیگران اجازه نمیدادند از محاسن فرزندانشان سخن بگویند و خود نیز از ایشان تعریف و تمجید نمیكردند و حتى گاه از بیان شمار درست فرزندان خود طفره میرفتند (رجوع کنید به ویلسون، ص220؛ آدامز، همانجا؛ د.اسلام، چاپ دوم، ج 5، ص 619)، در و دیوارهاى بیرونى خانهها را یا بدون تزیین میگذاشتند یا به نحویكه در نظر رهگذران، زشت و فقیرانه جلوه كند میساختند (رجوع کنید به شهریباف، ج 3، ص 203ـ 204). همچنین پوشاندن صورت مردان و زنان با نقاب یا حجاب در سرزمینهاى عربى و به ویژه شمال افریقا تدبیرى براى حفظ از چشمزخم دانسته شده است (رجوع کنید به ولهاوزن، ص 196؛ وسترمارك، ص 26؛ گو اینكه واژه حجاب، در عربى بهمعناى تعویذ و شىء دافع چشم زخم نیز بوده است رجوع کنید به احمد امین، ذیل «الأحجبة»؛ نیز رجوع کنید به تعویذ*).
با اینهمه، این استدلال، تنها بر بخشى از انبوه تدابیر مردم به منظور پیشگیرى و دفع چشمزخم استوار شده و ازاینرو، با وجود پیوند وثیقى كه میان چشمزخم و حسد در فاهمه عمومى برقرار است (رجوع کنید به احمدامین، ذیل «الحسد»)، درست آن است كه باید میان چشمزخم و حسد به رابطهاى از نوع عموم و خصوص منوجه قائل شد (طیر، ص 468ـ471) و میان این دو تمایز نهاد، چنانكه :
اولا واژههایى چون «حَسد» و نیز «نَفْس» كه مفید معناى حسادت، رقابت، همچشمى، بُخل، خواهندگى، غیرت و دریغ داشتن و به اصطلاح، تمناى زوال نعمت از دیگرى یا تمناى دوام نقص و محرومیت براى غیر بوده (رجوع کنید به جوهرى؛ابنمنظور؛ زبیدى، ذیل «حسد») در كنار واژه اختصاصیترى چون عَین و تركیباتى چون العَیناللامّة براى چشمزخم بهكار میرفته است (رجوع کنید به خلیلبن احمد، ج8، ص323، ذیل «لمم»؛ ابنمنظور، ذیل «عین»، «لمم»). درواقع، انطباق گاه بهگاه این واژهها بر هم، ناشى از نزدیكى دلالت آنهاست نه اینكه هر سه به یك معنا بوده باشند، چنانكه در زبان فارسى نیز در اصل میان واژه شورچشمى با واژههایى چون دُژچشمى و بدچشمى ــبه معناى بدخواهى، تنگنظرى و به رشك نگریستن ــ تمایز روشنى برقرار بوده است (رجوع کنید به كارنامه اردشیر بابكان، ص 18ـ19، در مقایسه با آنچه در بندهش، ص121، بهعنوان شورچشمى به آگاشْ دیو منتسب شده است).
ثانیاً، بهزعم عوام، علاوه بر كسانى كه به عمد و از روى بدخواهى به دیگران چشم میزنند، چهبسا افراد نیكخواه و مهربان نیز ممكن است بیآنكه بخواهند و صرفآ بنابر اینكه شورچشماند، به دیگران (مثلا مادران به فرزندان خود) چشم بزنند و دچار آسیبشان كنند (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 55ـ56) یا ممكن است آدمى به خود یا اموال خود چشم بزند (طیر، ص 469؛ براى نمونهاى از اینگونه چشمزخم رجوع کنید به مسعودى، ج 4، ص 8ـ 9) و حتى جانوران نیز ممكن است به آدمى چشم بزنند (رجوع کنید به ادامه مقاله). به این ترتیب، ممكن است حسد با چشمزخم همراه باشد یا نباشد. پیشنهاد شده است كه نگاه حسادت بار را، در صورتى كه درواقعیت عینى منجر به ضرر و زوال نعمت از غیر شود، با چشمزخم یكى بینگاریم (طیر، ص 468)؛ یعنى، چشمزخم میتواند مستقلا و بدون همراهى با حسِ حسادت، براى دیگران خسارت به بار آورد، ولى صرف حسد ورزیدن یا نگاه حسودانه، حائز چنین امكانى نیست.
ثالثاً، بهجز برخى تدابیر معطوف به دور نگهداشتن چیزهاى مطلوب و نظرگیر از نظاره چشمان شور، سایر تدابیر بسیار متنوعى كه مردم در برابر چشمزخم بهكار میبردهاند، با فرض یكى دانستن چشمزخم با مطلقِ حس حسادت، به سادگى توجیهپذیر نخواهند بود، مثلا استفاده از انواع بخورهاى گیاهى، دود كردن اسفند، استفاده از اوراد دینى یا عرفى چون ماشاءاللّه، وانیكاد، بنامیزد، چشمت كفپام، بزن به تخته و غیره، به همراه داشتن انواع تعاویذ، طلسمات، سنگها، فلزات، اشیایى چون نعل اسب، صدف، اجزاى بدن جانوران همچون شاخ كرگدن، دندان فیل، شانه هدهد، چشم حیوانِ قربانى شده یا نظر قربانى، انجام دادن انواع عملیات جادویى با نمك، تخممرغ، زغال، سرب (بعضآ در زمانهاى خاص) و غیره (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 55ـ 58، ج 2، ص 322ـ326؛ شكورزاده، ص 176، 274ـ 275؛ همایونى، ص 346ـ349؛ هنرى، ص 87ـ 88؛ رجایى، ص 399؛ عناصرى، ص 75؛ اسدیان خرمآبادى و همكاران، ص 177ـ 178؛ هاشمى، ص 526ـ529؛ نجیب قاقو، ص 30؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Karkaddan"؛ د. ترك، ذیل "Nazar")، نیز خالكوبى* و بهویژه استفاده از نمادهاى عدد پنج (رجوع کنید به وسترمارك، ص30ـ50؛ لیرد، ص 92؛ نیز رجوع کنید به خمسه*)، خوردن برخى غذاها (مثلا بهمن سرخ با شیر رجوع کنید به گردیزى، ص 246)، استفاده از برخى رنگها بهویژه رنگ آبى (رجوع کنید به رنگ*)، و در كنار همه اینها، چهبسا گاه خودِ افرادى كه شورچشم دانسته میشدند یا خود چنین میپنداشتند داوطلبانه، براى پیشگیرى از اثر سوءچشم خود، اقداماتى میكردند (رجوع کنید به پهلوان، ص 127).
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|