نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 06-23-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,701
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چشم‌زخم در تعالیم اسلامى

الف) زمینه فرهنگى. عرب جاهلى براى در امان ماندن از چشم‌زخم ــ كه نه تنها از اصابت عین آدمى، بلكه حتى نتیجه نیروى زیان‌بارِ نگاه حیواناتى چون مار، سگ، روباه، طاووس و كلاغ و نیز نگاهِ جنّیان پنداشته می‌شد (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 131ـ132؛ جوادعلى، ج 6، ص 752)ــ از انواع تدابیر استفاده می‌كردند كه برخى از آنها پس از ظهور اسلام نیز استمرار یافتند. مثلا، وقتى تعداد شتران كسى به هزار نفر می‌رسید، یك چشم بهترین شتر خود را كور می‌كردند و اگر تعدادشان باز هم بیشتر می‌شد، چشم دیگرش را هم درمی‌آوردند (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 17). درباره اینكه عرب پیش از اسلام، در مجموعه باورها و رفتارهاى معطوف به چشم‌زخم، بیشتر تحت تأثیر سنّتهاى سامى بوده‌اند یا سنّت هندوآریایى، نمی‌توان رأى داد، زیرا هر دو سنّت، هم مشحون از باورهاى راجع به چشم‌زخم بوده‌اند و هم در ارتباط و تبادل فرهنگى با اعراب شبه‌جزیره (رجوع کنید به وسترمارك، ص 55ـ58؛ د. ایرانیكا، ذیل واژه، با ارجاعات قابل انتقاد به متون دینى هندوایرانى؛ قس ادعاىِ نادرستِ دایرةالمعارف فارسى، ذیل واژه، درباره اشاعه این باور از اعراب مسلمان به ایران، كه همین مطلب در دایرةالمعارف تشیع، ذیل واژه، نیز نقل شده است). با این حال، می‌توان پذیرفت كه باورهاى مسلمانان شمال افریقا و مغرب در این باره، بیشتر تحت تأثیر باورهاى اروپاى قدیم و جدید بوده و از همین‌رو با باورهاى مسلمانان سرزمینهاى مركزى و شرقى، قدرى متفاوت است (رجوع کنید به وسترمارك، ص 56؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "Al-Ma gh rib, AlMamlaka Al-Ma gh ribiyya. III-VI").

ب) در قرآن. هیچ ذكر صریحى از چشم‌زخم در قرآن نیامده است و متن قرآن، مبدعِ یا مؤید چنین باورى نیست. با این حال، بسیارى از مفسران، بنابر منابعِ فكرى خود و روش تفسیرى معمول، بدون ارائه شواهد قانع‌كننده، پاره‌اى از آیات قرآن را ناظر به چشم‌زخم دانسته‌اند، گو اینكه هرگز در این باب اجماعى نبوده است. گفته‌اند در آیه «و قال یا بَنِىَّ لاتَدخُلوا من بابٍ واحدٍ وَادْخُلوا مِن ابوابٍ مُتَفَرّقة» (یوسف: 67)، یعقوب از ترس چشم خوردن پسرانش، به ایشان توصیه كرد كه همگى نه از یك دروازه، بلكه از دروازه‌هاى مختلف وارد شوند، زیرا پسران یعقوب زیباروى و برومند و پرشمار بودند (رجوع کنید به طبرى؛ طوسى؛ فضل‌بن حسن طبرسى؛ فخررازى، 1421، ذیل آیه) در این آیه، دلالتى بر چشم‌زخم ظاهر نیست و براى این توصیه، احتمالات دیگرى نیز در تفاسیر مطرح شده است، از جمله حسد بردن مردمان بر ایشان و نیز ترس از اینكه حكومت، با مشاهده قوّت و اتحاد ایشان، آسیبى به آنان وارد سازد (رجوع کنید به طوسى؛ فخررازى، 1421؛ مجلسى، ج60، ص 6، 8ـ9). شاید تأمل بیشتر در آیه بعد، كه می‌گوید تدبیر یعقوب در این باره كارگر نشد، نیز بتواند موضوع چشم‌زخم را به‌كلى منتفى كند (براى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، ص230ـ231). درباره آیه معروف «و اِن یكادالّذین كفروا لَیزلِقُونَك بِاَبصارِهِم لمّاسَمِعواالذّكرَ و یقولونَ انّه لَمَجنون» (قلم: 51) نیز بسیارى از مفسران (براى نمونه رجوع کنید به طبرى؛ طوسى؛ طباطبائى، ذیل آیه)، بر مبناىِ قولِ مشهور در میان مفسران، ازلاق به ابصار را دالّ بر چشم زدن گرفته و در شأن نزول این آیه چنین آورده‌اند كه مشركان، مردى بسیار شور چشم را از بنی‌اسد ــكه در این كار خبره و شهره بودند ــ فراخواندند تا پیامبر را چشم بزند و از پاى درآورد، اما چون دست به كار شد، جبرئیل، آیه «و ان یكاد» را فرود آورد و بدان پیامبر را از آسیب چشم‌زخم، نگاه داشت. این در حالى است كه ازلاق در لغت به معناى چشم‌زخم نیست و اگر ازلاق به اَبصار را كنایتآ راجع به چشم‌زخم بدانیم، اولى آن است كه منظور از آن، «به نظر عداوت و با بغض و انكار یا با بدخواهى و به تندى و تیزى در كسى نگریستن» باشد براى ترساندن حضرت رسول، چنان‌كه این كاربرد از كلام رایج بوده است (رجوع کنید به طوسى، همانجا؛ فضل‌بن حسن طبرسى، ذیل قلم : 51؛ مجلسى، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به ابن‌منظور، ذیل «زلق»). علاوه بر آنكه برخى عالمان معتزلى، چون ابوعلى جُبّائى* و ابوالقاسم بلخى/ كعبى*، اصولا دلالت این آیه را بر چشم‌زخم نفى كرده‌اند (رجوع کنید به طوسى؛ فضل‌بن حسن طبرسى؛ مجلسى، همانجاها). تكمیل آیه با عبارت «و یقولون انّه لمجنون» نیز درخور تأمل است و با چشم‌زخم مناسبتى ندارد؛ بنابراین، این آیات، مفیدِ تأیید یا ابداع چیزى درباره چشم‌زخم نیستند (براى توضیح بیشتر رجوع کنید به معرفت، همانجا).

ج) در حدیث. درباره تأثیر چشم‌زخم، در احادیث اهل سنّت مطالبى از قول حضرت رسول اكرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌و سلم نقل شده است. از مجموعه احادیثى كه در تأیید واقعیت داشتن چشم‌زخم نقل شده است، دو حدیث بسامد بیشترى دارند. براساس یكى از آنها، چشم‌زخم واقعیت دارد و بلافاصله آمده كه از «خال‌كوبى» نهى شده است (العینُ حقٌّ و نَهى عن الوَشْمِ رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج2، ص319؛ بخارى، ج7، ص23ـ24، 64؛ براى تفسیر این حدیث رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج 10، ص 173ـ 175؛ شاید خال‌كوبى از آن‌رو كه روشى براى دفع چشم‌زخم بوده است در اینجا ذكر و از آن نهى شده باشد). در حدیث دوم (رجوع کنید به ابن‌حنبل، ج 6، ص 438؛ مسلم‌بن حجاج، ج 7، ص 14؛ ابوداوود، ج 4، ص210؛ ترمذى، ج 3، ص 268؛ براى شرح مفصّل شأن صدور این حدیث رجوع کنید به شوكانى، ج 9، ص 107) آمده است: «اگر چیزى باشد ــ با تعبیر «لَوْ»ــ كه بتواند بر قضا و قدر سبقت بگیرد، آن چیز چشم‌زخم است.» محتواى این حدیث، باتوجه به رویكرد توحیدى قرآن و پیامبر اكرم، باید مورد مداقّه قرار گیرد (رجوع کنید به ادامه مقاله). اما احادیث شیعه در باب چشم‌زخم چندان زیاد نیست. در حدیثى كه كلینى (ج 6، ص 503) از امام رضا علیه‌السلام روایت كرده است، امام روشى را كه براى دفع چشم‌زخم توصیه می‌شده ــ یعنى فرد چشم‌زن خود را شستشو دهد و سپس چشم‌خورده، خود را با آن آب شستشو كند (رجوع کنید به ابوداوود، ج2، ص224)ــ ناشایست خوانده و به جاى آن، برخى اعمال دینى، مانند قرائت حمد و مُعَوِّذَتین، را سفارش كرده است. در حدیث دیگر، كه راوىِ آن ابن‌بسطام از امام رضا علیه‌السلام بوده، همان تعبیر «العین حقٌّ» آمده است (رجوع کنید به ابن‌بسطام، ص 121) همچنان‌كه عبارت «اگر چیزى بر قدر سبقت گیرد...»، نیز از امام صادق علیه‌السلام روایت شده است (رجوع کنید به حسن‌بن فضل طبرسى، ص 414؛ مجلسى، ج 92، ص130ـ131).

این احادیث، مبناى استنباطهاى فقهى واقع نشده‌اند و چشم‌زخم، موضوع استخراج احكام فقهى نبوده است. هرچند گفته شده است كه در برخى مناطق شمال افریقا، در صورت اثبات اینكه فرد مشهور به شورچشمى، به كسى از این طریق خسارتى وارد آورده، وى را ضامن خسارت می‌دانستند (رجوع کنید به وسترمارك، ص 24). ممكن است در این گزارشها، میان چشم‌زخم و سحر خلط شده باشد، چنان‌كه به‌گزارش ابن‌خلدون (ج :1 مقدمه، ص 663ـ664؛ نیز رجوع کنید به شوكانى، ج 9، ص 110)، فقها واردكننده خسارت از راه ساحرى را ضامن می‌دانستند، ولى چشم‌زننده ضامن نبود، زیرا فقها میان فعل ساحرانه، اكتسابى و مختارانه كه به قصد اضرار به غیر انجام می‌شد با فعلِ زیان‌بارِ صاحبِ چشمانِ شور، كه غیراكتسابى، غیرمختارانه و طبیعى بود، تمایز قائل می‌شدند. ابن‌خلدون (برخلاف آنچه د.تشیع، همانجا، به غلط از او نقل كرده) حتى میان فعل كسانى كه با نگاه ساحرانه، عبا، پوست یا شكم گوسفندان را می‌شكافتند (بَعّاجان) با فعل فرد شورچشمى كه با دیدن و تحسین كردن چیزى، موجبِ اضرار به آن می‌شود به‌كلى تفاوت نهاده است (رجوع کنید به ابن‌خلدون، همانجا، نیز رجوع کنید به ج :1 مقدمه، ص660ـ661). اصولا مردمان، شورچشمى را حالتى مادرزادى می‌دانستند كه به طالع و ساعت تولد افراد بستگى داشت و شدت و ضعف آن نیز در افراد، متفاوت بود و برخلاف سحر، نمی‌شد آن را فراگرفت یا تقویت كرد (رجوع کنید به دونالدسون، ص 15). برخى فقها براى كسانى كه به شورچشمى اشتهار می‌یافتند ــو احتمالا از این‌رو كه موجب ترس و وحشت مردم می‌شدندــ احكامى صادر كرده‌اند، از جمله گفته‌اند چشمْ زن (عاین) را باید از مخالطت با مردمان منع كنند و او را در خانه‌اش بازدارند و براى معیشت او، از بیت‌المال مقررى تعیین كنند (براى نمونه رجوع کنید به شوكانى، ج 9، ص110).

باور به چشم‌زخم و وجود احادیثى در تأیید واقعیت آن و به ویژه حدیثى كه چشم‌زخم را همپایه قضا و قدر تلقى می‌كرد، پرسشهایى برمی‌انگیخته كه بسیارى از عالمان مسلمان را به پاسخگویى واداشته است (براى نمونه رجوع کنید به شریف رضى، ص368ـ 369؛ ابن‌تیمیه ص 346ـ 347؛ نیز رجوع کنید به ممون، ص 17، 365، پانویس 351). از دیدگاه آنان در پس سحر و چشم‌زخم و جز اینها، خداوند قادر متعال قرار دارد، یعنى آنچه فی‌الواقع تأثیر می‌كند قدرت الهى است نه اینكه این‌گونه عوامل، معارض قدرت مطلق الهى باشند. همچنین گفته شده كه این حدیث، از باب مبالغه، تأثیر چشم‌زخم را همپایه یا برتر از قضا و قدر عنوان كرده است (رجوع کنید به مجلسى، ج69، ص34ـ 35؛ براى برخى اقوال دیگر در اینكه چشم‌زخم، در عرض اراده الهى نمی‌تواند باشد رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، همانجا؛ مجلسى، ج 60، ص 7ـ8، 19ـ21). در توصیه‌هاى اخلاقى نیز آمده است كه پیروى از اسبابى كه محض توهم و احتمال‌اند، همچون افسونها و اوراد و تدبیرهاى دفع چشم‌زخم، منافى توكل‌اند؛ چه، اینها نزد عقلا نمی‌توانند از جمله اسباب تلقى شوند (رجوع کنید به سعدى، ص139؛ نراقى، ج3، ص227).
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید