پرتوی که میتابد از کجاست؟
یکی نگاه کن
در کجای کهکشان می سوزد این چراغ ستاره تا ژرفای پنهان ظلمات را به
اعتراف بنشاند:
انفجار خورشید اخرین به نمایش اعماق غیاب
در ابعاد دلهره
ان ماه نیست
دریچه تجربه است
تا یقین کنی که در فراسوی این جهاز شکسته سکان نیز
انچه میشنوی ساز کج کوک سکوت است
تا یقین کنی
تنها ماییم ـمن و توـ نظارگان خاموش این خلا
دل افسردگان پا در جای
حیران دریچه های انجماد هم سفران
دستادست ایستاده ایم
حیران ایم اما از ظلمات سرد جهان وحشت نمیکنیم
نه وحشت نمیکنیم
تو را من در تابش فرو تن این چراغ میبینم ان جا که تویی
مرا تو در ظلمتکده ی ویران سرای من در می یابی این جا که منم.
"احمد شاملو"