ریشه نام کوروش - جستاری در ریشهشناسی واژهی كورش
ریشه نام کوروش - جستاری در ریشهشناسی واژهی كورش
جستاری در ریشهشناسی واژهی كوروش (زهرا الماسی)
« منم كوروش، شاه جهان . . . . . »
شاید بهترین و آشکارترین سرآغاز را پیرامون نام این شاه بزرگ از زبان خود او میباید دانست. او خود را کوروش مینامد. متنی كه شاید بهترین سند دربارهی شاهی است که پیرامون سرگذشت و سرنوشت نامش سخن خواهیم گفت.
به راستی چرا این واژه، یکی از ناشناختهترین نامهایی است که تا کنون زبانشناسی معنی آشکاری برای آن نیافته است؟!
این نام در سنگنبشتههای پارسی باستان (میخی هخامنشی): كورو وكورَئوش، در سنگنبشتههای بابلی (گاهنگارهای نبونئید): كوروش و در كتیبه های ایلامی نام این پادشاه را كوراش نوشتهاند.
در زبان سرزمینهای گوناگون نیز واژه های بیشماری از نام كوروش را می بینیم.
در زبان یونانی كورُس و كیرُس (kyros) و یا سیریوس به چَم كسی كه موی به هم بافته و پیچیده (پیچیده مو) داشته باشد و همین واژه با دوگانگی تلفظ در زبان فرانسه سیروس نام گرفته است.
در این جا بهتر است اشاره كنیم كه: «مهمترین کرهی آسمانی در مصر قدیم سیریوس (sirius) بود زیرا که هنگامی که این ستاره در بلندترین نقطهی خود در آسمان قرار میگرفت، مصادف با زمان طغیان سالیانهی رود نیل میشد. این کره گاهی به منزلهی الههی ایسیس و زمانی به منزلهی یک گاو ماده در هنر مصر ظاهر میگردیده است.»
آشیل (آیسیخولیوس) تراژدیسرای برجستهی یونانی می نویسد: پارسها به خورشید كوروش می گفتند و كوروش را برگرفته از واژهی هور (خور) میداند، اگر چه این دیدگاه رنگ و بوی افسانهای نیز دارد.
دیدگاه دیگر را سایس (sayce) در كتاب «the ancient empires of the east» بیان میدارد كه: كوروش به زبان انزانی به چَم چوپان است.
همچنین نام كوروش در روایات اسلامی به گونههای: كیرُش، كی ارش آمده و پادشاهی غیلمی (ایلامی؟) به شمار آمده است.
مورخین سده های اسلامی این نام را چنین انگاشته اند: ابوالفرج بن عبری در مختصر الدول- كورُش، ابوریحان در آثار الباقیه بنا بر مدارك غربی نیز او را كورُش می نامد. مسعودی در مروج الذهب وی را كورُش، ابو جعفر محمد بن جریر طبری در تاریخ الرسل و الملوك او را كیرُش مینامد و لقب سپهبد بابل را به وی میدهد.
ابن اثیر در تاریخ كامل خود وی را كیرُش و حمزهی اصفهانی در تاریخ سنن ملوك الارض و الانبیاء وی را كوروش مینامد و در ادامه بیان می دارد كه: كی اردشیر را همان می دانند كه اسرائیلیان گویند بهمن است و در اخبار آنان به كوروش تعبیر شده و ما می دانیم كه حروف «واو» در برخی از گویشهای مناطق و نواحی ایران نیز (همچو لهجههای جنوبی) گاهی به یاء دگرگون میشود، چنانكه خون را خین و دور را دیر گویند، و به همین دلیل كوروش نیز در نوشته های كهن (كی رش، كی ارش) نگاشته شده كه گونههای درست آن است.
اندیشههای قومی یهود درباره ی نام كوروش و پاژنام سامی او (ذوالقرنین):
این واژه در در تورات به گونهی كورُش و یا كورِش است.
یشیعاه كوروش را به «راعی و شبان خدا و مسیح او» نام می دهد و اشاره می كند كه،
كوروش خواستِ خداوند را اجرا كند. باور قومی یهود در این باره بنا به استناد متون مقدسهی خود، كوروش را ذوالقرنین پنداشته و پدید آمدن او را برابر نوید پیشین پیغمبرانشان درست و راست میدیدند. بر پایهی آنچه تاكنون یاد كردیم، روشن است كه خواستهی پرسش یهود از ذوالقرنین همان كوروش بوده است و كلمه ی (لوقرانائیم) را لقب او قرار داده است.
ابوالفتوح رازی دربارهی ذوالقرنین اشاره می كند: «خلاف كردند در آن كه او را چرا ذوالقرنین خواندند. بعضی گفتند برای آنكه پادشاه مردم و پارس بود و بعضی گفتند برای آنكه بر سرش مانند دو سرود بود و بعضی گفتند برای آنكه بر سر او دو گیسو بود.»
در این باره استرابون اشاره می كند كه: نام كوروش پیش از سلطنت، كلمه ی دیگری بوده و پس از مدتی آن را دگرگون ساخته است. وی بیان می كند: نام شاه در آغاز «آگراداتس» agradates بود، سپس او نام خود را برگردانیده، نام رود (كور) را كه در نزدیكی تخت جمشید (پرسپولیس) جاری است، جایگزین كرده است. این گفته ی استرابون درست به اندیشه نمیآید، زیرا دو نفر از اجداد كوروش، چنانكه بالاتر اشاره شد، همین نام را داشتند و دیگر گمان این است كه نام رود نوشته شده اسم كوروش (كر) باشد. اما دربارهی این که نام كوروش پیش از فرمانروایی، «آگراداتِس» بوده، باید گفت: این نام میتواند برنشست از واژهی « آگرا » agra باشد كه در زبان های هندو اروپایی به چَم «پیش و ابتدا و جلو» است و بنابراین اگر پاره دوم واژه را (دات) فارسی بدانیم كه چَم «قانون و عدل و داد» می دهد، كلمهی آگراداتس درست برابر همان كلمهی پیشداد میشود.
همچنین میتوانیم بگوئیم كه واژهی آگراداتس به چَم فرزند نخست میدهد و نخستین فرزندی كه برای خانوادهی كامبیز به دنیا آمده، این نام را به او داده اند. هم چنان كه ما امروز فرزند نخست را (اَكبَر=بزرگتر) نام می گذاریم و این گزاره برای كودكی كه هنوز نام و نشانی ندارد و قانون و نوآوری ننهاده است، مناسبتر می نماید.
البته گمان دیگری هم كه وجود دارد و آن است كه این نام پیوندی از كلمه ی (آگیرا= آذر، آتش) و بخش دوم واژه (زاده، داده) بوده باشد، بدان حساب آتش مورد احترام ایرانیان بوده است. هنوز هم در اصطهبانات (صابنات) كه مولد و زادگاه كوروش بوده است، یك (ش مضموم) به دنبال هر اسم اضافه می كنند، برای نمونه می گویند: حسنش را ندیدی؟ یعنی حسین را ندیدی، كه این حرف (ش) در واژه ی كوروش هم از نوع همین اضافه است كه به زبان یونانی رسیده و همان كورو بوده وابسته به رودخانه كر.
اما آرنولد توین بی در نگرشی شگفت در مورد نام پادشاه ایران سخن خود را با این پرسش آغاز می كند كه: چرا پدر كوروش اول، چیشپیش ( به یونانی teispas) فرزند خود را كورو (kuru) می نامد؟ این اسم به گونه ای یك در میان در میان دودمان هخامنشی گذاشته میشود كه از نامهای ملی دو قوم غیر پارسی برگرفته شده است.
در متون ارمنی، تا آنجا كه آنتونی جان كینس در یادداشت های خود از رود سائروس (=كوروش) نام برده است كه همان رود كُر است.
دشتی در مرز شمال شرقی بیابان هندوستان، در مرز حوضههای رود سند و رود گنگ وجود دارد كه در ادب سانسكریت «دشت كورو» خوانده می شود. جستجوی این مسئله را شاید بتوان در وجود همین واژه «كمبوجیه» و « كورو» به دیباچه نام مكان، از یك سو در ماوراء قفقاز، از سوی دیگر در هندوكش و شبه جزیره هند یافت. همچنین وی اشاره می كند كه، شاخه اصلی دست چپ رود ارس كور خوانده می شود. اما در مورد این رودخانه باید یادآور این نكته شد: كُر رودی است در حدود آذربادگان بر سه فرسنگی شهر بردعه كه آن را كُر خوانند. سرچشمه ی آن از كوهها و به میان تفلیس و اران می گذرد و به جیحون ارس می پیوندد. نه تنها رود كور را جغرافینویسان یونانی سیروس می خواندند، بلكه شاخابه دست چپی آن را رود كامبیز می دانستند. بنابراین نه تنها شاهد وجود دو اسم مكان سیروس (كورو) و كامبیز (كمبوجیه) در نقشه محل هستیم، بلكه می بینیم این دو نام مكان در كنار هم میباشد. شاید از همین نكته بتوان به این سرانجام رسید كه، این دو قومی كه اسمهای خود را روی سرزمین زیستگاه خود گذاشتند با یكدیگر ارتباط و بستگی نزدیك میداشتهاند. اما بعید و غیر محتمل است و یا این كه خاندان هخامنشیان اسمهای خود را از اسم دو قوم ساكن ماوراء قفقاز گرفته باشند و یا نام دو قومی را كه نزدیكی هندوستان می زیستهاند بر خود گذاشته باشند. اما وجود این دو اسم در مجاورت یكدیگر در قفقاز و هندوستان راهبری میكند به آن خرده كه باز هم با نام های اقوام بیانگرد آسیائی- اروپایی سرو كار داریم كه در كنار یكدیگر در مهاجرتهای دسته جمعی شركت داشتهاند.
در پایان توین بی چنین نتیجه میگیرد كه: «شاید مجاز باشیم حدس بزنیم كه بعید نیست یك گروه مركزی از این دوشاخه اقوام مهاجر، سرانجام به سرزمین لرستان راه می یابند و با كوروش اول، چیش پیش دست اتحاد و همكاری می دهند.»
کوروش کبیر (ذوالقرنین)، مولانا ابوالکلام آزاد، ترجمهی محمد ابراهیم باستانی پاریزی، نشر کوروش، 1375
تاریخ دوهزار و پانصد سالهی ایران، ج1، عباس پرویز، موسسهی مطبوعاتی علمی، 1343
جغرافیای اداری هخامنشیان، آرنولد توینبی، ترجمهی همایون صنعتی زاده، نشر موقوفات دکنر محمود افشار یزدی، 1379
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|