دکتر محمود درگاهی نیز در حافظ و الهیات رندی پیرامون این امر بر این باور است که:
" واژهنامهها و نوشتههای گونهگونی که دربارۀ «رند» و «رندی» سخن گفتهاند، یک زبان و بیاستثناء، «لاابالی وارگی»، «بیبند و باری»، «حیلهگری»، «خودپایی»، «فرصت طلبی» و... را از ارکان اساسی یک زندگی رندانه میدانند. این معانی از چند سده پیش از حافظ، تا سدهها بعد از او همواره، واژۀ «رند» و «رندی» را همراهی کرده است، اما پس از راه یافتن این واژه در زندگی و زبان برخی از مردان تصوف، بُعد معنایی دیگری نیز ـ که عبارت از «سلامت باطن» و «پرهیز از خودنمایی» است ـ با مفهوم اصلی آن همراه و موازی شده است.
از این رو، پارهای از نوشتههای فارسی، رندی را آیینی بیهمال و ایدهآل دیدهاند و در تبلیغ و ترویج آن کوشیدهاند و پارهای دیگر، آن را باطل و بیراهه خواندهاند!
البته پاره سومی هم بودهاند که در این کار راهی میانه برگزیدهاند. با این همه، آن چه که در همۀ این ادوار تاریخی و در تعبیرات و گزارشهای گونهگون از رندی و به ویژه در محاورات تودههای مردم، مشترک و بیتغییر مانده است، همان بیقیدی و بیبند و باری و بیاعتنایی به هنجارهای درست و نادرست اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی عرفی است که جوهر اصلی زندگی رندانه شمرده میشود.
وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن گونه که بوده و بیهیچ اصلاح و دست کاری دیگری ، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوهمند بخشیده است. حافظ در شعر خود نزدیک به صدبار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوۀ بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به اندازهای آمیخته با شور و شیفتگی است که کمتر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب میدارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینهای مبنی بر ناخشنودی یا نکتهگیری از کار «رندی» نمیتوان یافت. در حالی که آیینهای دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانۀ او قرار میگیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمیمانند!
«حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسمهای مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد ایدهآل انتخاب نموده است. رندی، در سدههای پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بیاعتنا به هر گونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق میشده است". (حافظ و الهیات رندی،ص ۵۳ ).
به گفتۀ نویسنده, حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوۀ پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل میداد و این مجموعۀ رندی اگر در کسی جمع میآمد او رند نامیده میشد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور میپرداختند و از هیچ گناه روی نمیگرداندند. بر روی هم مردمی گناهکار، هرزه گرد و هرزه پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطهای محکم برقرار میساخت.
به نزدیک «خواجه» این طایفه گناهکار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت میشدند، آن کار دیگر میکردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو میتوانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بیریایی رندان را که خود مزیتی به شمار میرفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزلهای خود را بدانها بیاراید. این جماعت جسور و بیباک، فضول نیز بودند و درگشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ میکردند و از هر کاری سر در میآورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!
میکدهها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهد بازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج میگرفتند و از بدکاران خراج میستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتنهای این قوم که کمترینشان شبروی و شبگردی و کمنداندازی و عیاری و عشقبازی بود، لذت میبردند و این سایههای روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان میپنداشتند و آرزو میکردند که روزی مانند آنها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...» (حافظ رند پارسا،ص۱۹).
این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمیکردند. کارشان لوطیبازی بود و شرارت. نه ملاحظۀ شرع آنها را محدود میکرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گهگاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان میدادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شبگردی نه از تهدید و آدمکشی...» (از کوچه رندان، ص۳).
یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بیاعتنا به آیینهای اجتماعی و ارزشهای انسانی و حتی مزدوران خودفروختهای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسانهای پاک و آزاده مییازیدند نیز در بر میگرفت.
جلوههای منفور و ناخوشایند آیین رندی، واژۀ رند را در نظر اصناف و گروههای مختلف اجتماعی در اعصار مختلف تاریخی، آکنده از زشتی و نفرت ساخته بود و در زبان و فرهنگ محاوره عوام و خواص این کلمه در حد یک «ناسزا» و «فحش» تلقی میشد. سعدی «رند» را معادل هرزه گردی، بینمازی، هواپرستی، غفلت و حرامخواری و یاوهگویی میداند:
«طریق درویشان ذکرست و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل. هرکه بدین صفتها که گفتم موصوف است به حقیقت درویش است وگر در قباست، اما هرزهگردی بینمازِ هواپرستِ هوسباز که روزها به شب آرد، در بند شهوت و شبها روز کند در خواب غفلت و بخورد هرچه در میان آید و بگوید هرچه بر زبان آید، رند است وگر در عباست».(کلیات سعدی ص ۹۷).
پرواز اهور در این باره معتقد است که:
«رندی که حافظ به کار میبرد مشابهتی با معنی امروزین آن که زیرک و حیلهگر باشد، ندارد، رند حافظ نه ظاهربین است و نه متظاهر. نگاهش به زندگی نیز با نگاه عامۀ مردم متفاوت است... طریق رندی حافظ صفای دل و خوش بودن و طرب کردن و عاشقی است، طریق ریا و نفاق نیست».
(کلک خیال انگیز، ص ۳۹۷).
...