در يك روز باراني با تو آشنا شدم
رفتيم ، گفتيم ، خنديديم ، چه قدر خوش بوديم ، خيس شديم !
و هنوز باران مي باريد كه از هم جدا شديم
تو به سويي رفتي و من به ديگر سو ، خيس شديم !
و حالا وقتي باران مي بارد نمي دانم بخندم يا گريه كنم
زير باران كدام خاطره را نگه دارم و كدام را بشويم ؟
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!
چه سنگبارانی...
گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!
" خانه خدا سنگ است "