نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 08-18-2009
kimadolf kimadolf آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 5
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض روايت ازدواج !!

چنين حكايت كنند كه در روزگاران قديم نره خري با ماچه خري نرد عشق مي باخت و داستان دلدادگي آنها نقل محافل بود . نره خر در انديشه بود كه زوجه اي مرغوب اختيار كند سرانجام مادر خويش را مجبور كرد به خواستگاري ماچه خر همسايه برود
مادر كه پاردمش از گردش روزگار ساييده شده بود به او گفت : الاغ جان ، براي ازدواج بايد مغز خر و دل شير داشت ، مي دانم كه اولي را داري ولي از داشتن دومي بيم دارم
نره خر كه از عطر يونجه زار و بوي دلدار سرمست بود ، پاسخ داد : مادر جان به خود بيم راه مده ، هر چه خواهي از مرحوم پدر به ارث برده ام ، ديگر نگران چه هستي ، اكنون آنچه مي تواني در حق اين خرترين انجام بده كه يار چشم انتضار است و رقيب بسيار

سرانجام مادر با اكراه به خواستگاري رفت و پس از چندي به ميمنت و مباركي خطبه عقد جاري شد و زندگي سرشار از خريت آنها آغاز گرديد و اينك ادامه ماجرا

چون كه شد صيغه عاقد جاري هر دو گشتند خر يك گاري
بعد از آن وصلت خوب و خركي هر دو خوشحال وليكن الكي
هر دو خر كيف از اين وصلت پاك روز و شب غلت زنان در دل خاك
نره خر بود پي ماچه خويش آخورش چال ، علف اندر پيش
ماجه خر با ادب و طنازي داشت مي داد خرك را بازي
برد سم هاي جلو را به فراز پوزه چرخاند به صد عشوه و ناز
گفت به به چه خر رعنائي مردم از بي كسي و تنهائي
يك طويله خري اي شوهر من تو كجا بوده اي اي دلبر من
بين خرها نبود عين تو خر آمدي نزد خودم بي سر خر
نه بود مادر تو در بر من نه بود خواهر تو سر خر من
چون جدا گشتي از آن جمع خران كور شد چشم همه ماچه خران
بعد از اين در چمن و سبزه و باغ نيست غير از من و تو هيچ الاغ
يونجه زاريست در اين دشت بغل ببر آنجا تو مرا ماه عسل
زود مي پوش كنون پالون نو پر بكن توبره از يونجه و جو
باز شد نيش خر از خوشحالي گفت به به چه قشنگ و عالي
عرعري كرد به آواز بلند هر دو از فرط خريت خرسند
ماچه خر بود پر از باد غرور كه عجب نره خري كرده به تور
بعد ماه عسل و گشت و گذار نره خر گشت روان در پي كار
شغل او كارگر خراطي گاه مي رفت پي الواطي
نره خر چون خرش از پل رد شد با زن خويش شديدا بد شد
عرعر و جفتك او گشت فزون دل آن ماچه نگو ، كاسه خون
ماچه خر گشت ، بسي دلنگران چه كند با ستم نره خران
مادرش گفت كنون در خطري زود آور به سرش كره خري
ميخ خود گر تو نكوبي عقبي مگر از بيخ تو جانا عربي
ماچه خر حرف ننه باور كرد پالون تاپ لسش در بر كرد
دلبري كرد به صد مكر و فسون ماچه خر ليلي و شوهر مجنون
بعد چندي شكمش باد نمود از بد حادثه فرياد نمود
گشت آبستن و زاييد خري شد اضافه به جهان كره خري
نره خر ديد كه افتاده به دام جفتك خويش بيافزود مدام
ماچه خر داد زكف صبر و شكيب در طويله تك و تنها و غريب
يك طرف كره خري در آغوش بار يك نره خري هم بر دوش
گشت بيچاره ، چو اين كاره نبود جز طلاق از خرنر چاره نبود
كرد افسار و طنابش پاره شد جدا ماچه خر بيچاره
تازه فهميد كه آزادي چيست در جهان خرمي و شادي چيست
ديگر او خر نشود بيهوده تازه او گشته كمي آسوده
هر كه يك بار شود خر ، كافيست بيش از آن احمقي و علافيست
مغز خر خورده هر آنكس كه دوبار با خري بازنهد قول و قرار

گفتم اين قصه كه خرهاي جوان پند گيرند زما كهنه خران
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید