صد سال تنهایی؛ زنده باد انزوا
شهری که مارکز در آن به دنیا آمده، کنار یک مزرعه موز و نزدیک محلی به اسم ماکاندو است؛ ماکاندو که محل گشت و گذار بچگی مارکز بوده، در 18 سالگی از عناصر مهم اولین داستانش میشود. «خانه» اولین اسمی بوده که روی این رمان میگذارد. اما به گفته خودش چون نه از زندگی تجربهای داشت و نه از ادبیات بهرهای، آن را تمام نخواهد کرد. تا اینکه بعد از کلی تلاش و بست نشستن در یک اتاق و نوشتن، بالاخره «صد سال تنهایی» را مینویسد. دو سال بعد فرهنگستان فرانسه ترجمه کتاب را به عنوان بهترین کتاب خارجی سال انتخاب کرد.
بر باد رفته؛ مغرور نازپرورده
اسکارلت اوهارا، دختر نازپرورده و مغروری است که به خاطر جنگهای داخلی آمریکا تقریباً همه چیزش را از دست میدهد. در حالی که در عشق به شدت ناکام مانده، یکه و تنها مجبور میشود گلیم خودش و اطرافیان بعضا بیعرضهاش را از آب بیرون بیاورد. شاید اگر پای آسیبدیده مارگارت میچل او را از روزنامهنگاری بازنمیداشت و اتفاقی معاون یک بنگاه انتشاراتی مهم، انبوه کاغذها و نوشتههایش را نمیدید، «بر باد رفته» هیچوقت نوشته نمیشد. استقبال خوانندهها از کتاب بیش از انتظار بود اما مارگارت بعد از انتشار رمان به همان زندگی سادهاش ادامه داد. او در خانه ماند و با حوصله به نامههایش جواب داد و به خاطر رمان، جایزه پولیتزر گرفت. اما در 49 سالگی وقتی با شوهرش از خیابان رد میشد بر اثر تصادف با کامیون از دنیا رفت. این یک پایان غمانگیز برای نویسندهای مثل او بود.
در جستوجوی زمان از دست رفته؛ شرح حال طولانی خودم
مارسل پروست نقطه شروع رمان معاصر فرانسه است. این کتاب طولانی، تنها رمان پروست است که بعد از سالها هنوز مدرن و امروزی به نظر میآید. در ظاهر کتاب به فروپاشی طبقه اشراف و فرانسه رو به زوال میپردازد اما درونمایه کتاب جدال همیشگی انسان با زمان است. پروست گفته است که میکوشد در توصیف انسان نشان دهد که او موجودی دارای طول زمان و طول عمر است. رمان، یک شرح حال است و پروست همه نزدیکانش را به نوعی در آن وارد کرده. یکی از ویژگیهای رمان، توصیفهای قویای هستند که به داستان جان میدهند و آن را زنده میکنند.
آدمکش کور/ مارگارت آتوود
آتوود نویسنده، شاعر و منتقد کانادایی است که در سال 2000 به خاطر آدمکش کور برنده جایزه بوکر شد. گر چه بعضیها میگویند آثار اتوود فمینیستی و ناسیونالیستی است اما واقعیت این است که او در آثارش پیشداوریهای عقیدتی ندارد. در سالهای اخیر او به نمادی از جان گرفتن ادبیات کانادا تبدیل شده. رمان «آدمکش کور» گرهافکنیها و گرهگشاییهای داستانهای کلاسیک و شی محوری داستانهای مدرن را یکجا در خود دارد.
خوشههای خشم/ جان اشتاین بک
چندین رمان اشتاین بک تأثیر زیادی از دوران رکود اقتصادی امریکا در دهه 30 گرفتهاند. خوشههای خشم که به بهترین شکل این رکود را نشان میدهد، او را تبدیل به نویسنده طبقات محروم جامعه کرد. بعضی منتقدان گفتهاند که این رمان کپیبرداری ضعیفی از داستان «ادیسه» است، چون قهرمان مشخصی ندارد. اما حقیقت این است که در خوشههای خشم به جای یک قهرمان خانواده جود قرار گرفته. ماجراهای طول راه شان و عبور از بیابان و رساندن خود به باغهای میوه و مزارع کالیفرنیا مثل داستان هومر مبارزاتی برای زندگی هستند.
تایم
هرگز رهایم مکن؛ قول به سبک سامورایی
این رمان آخرین و ناامیدکنندهترین داستان از نویسنده «بازمانده روز» است؛ داستانی فانتزی که در یک مؤسسه شبیهسازی انسان میگذرد. اما نکته جالب هم همین است که از بین «بازمانده روز» و «وقتی تیم بودیم»، فقط این رمان ایشی گورو جزء بهترینهاست.
دفترچه طلایی؛ یادداشتهای نقرهای مادربزرگ
دوریس لسینگ درست بعد از اینکه جایزه نوبل ادبیات سال گذشته را گرفت به آدم دیگری تبدیل شد؛ پیرزنی که در تمام این سالها کاری جز داستاننویسی با طعم زنانه نداشت، به یکباره شروع کرد درباره همه چیز (از احتمال قتل اوباما گرفته تا محیطزیست) حرف زدن. «دفترچه طلایی» یکی از معروفترین رمانهای خانم نویسنده است که به بت فمینیستهای زمان خودش هم تبدیل شده بود.
رگتایم؛ چند داستان با یک کتاب
«رگتایم چند داستان به هم بافته شده است. به همین دلیل چندبار شروع میشود و چندبار به پایان میرسد...». این کتاب را باید از مقدمهاش بخوانید. چون اگر خیلی حال و حوصله آوانگارد بازیهای جناب دکتروف را نداشته باشید، مقدمه نجف دریابندری هم از سردرگمی نجاتتان میدهد و هم شوق خواندن داستان را به سرتان میاندازد. دکتروف برخلاف اسم غلط اندازش، یک آمریکایی تمامعیار است که در نیویورک متولد شد، داستان نوشت و دست آخر هم حسابی مشهور شد.
..
..