«کارول لوییس» به داستانگویی برای دختران اندکسال علاقه داشت و از قضا یک روز سه دختر را، که خواهر هم بودند و هر سه دخترِ رییسِ کالجی که او در آنجا درس میداد، سوار قایق کرد و همانطور که پارو میزد ذوق منطقی و ذهنِ خلاق و بازیگوشِ خود را به کار گرفت و داستانی برایشان تعریف کرد که پس از یک قرن و اندی هنوز خیالانگیز است و به بیش از هفتادوشش زبان زنده دنیا، حتی اسپرانتو، ترجمه شده است، منظور «آلیس در سرزمین عجایب» است.
این کشیشزاده، که اولین بچه از میان یازده شکمی بود که مادرش زایید، تمام کودکی را به بازیهایی که از خودش درمیآورد گذراند و با یاد گرفتن شعبدهبازی سعی در سرگرم کردن خواهران بیشمار خود کرد تا شاید مادر نفسی، از دست بچههای طاقوجفت خود، تازه کند. در شرححالش گفته: «تمامِ روز در خانه عروسکگردانی و خیمهشببازی راه میانداختم تا خواهرانم تو دستوپا وول نخورند و مادرم به کارهاش برسد. گاهی هم برای روزنامه دیواری، که به دیوارِ خانه پدری چسبانده بودم، شعر میفرستادم.»
کارول از 1846 تا 1850 به مدرسه «راگبی» میرود و از کالج مسیح در آکسفورد به سال 1854 فاغالتحصیل میشود و در همان کالج به تدریس ریاضیات و آیینِ نگارشِ رساله میپردازد و در عین حال معلم مشاور کالج هم هست. با آنکه او از همه آموزشهای یک کشیش برخوردار است و تسلطِ کامل به لاتین دارد اما از درآمدن به کسوت کشیشی سرباز میزند و راهِ پدر را دنبال نمیکند. میگویند چون کمی لکنتِ زبان داشته و شاید همین لکنت نطق و خطابه کشیشانه را برایاش دشوار کرده دنبالِ حرفة کشیشی نمیرود. شاید هم دل بستن به داستانسرایی برای دخترانِ خردسال و احتمالاً عشقِ کورش به ریاضیات، او را از محیطِ روحانی کلیسا دور میسازد.
«لوییس» از عکس گرفتن لذت میبرد و عکسهای او از سه دخترِ «هنری جورج لیدل»، ریسِ کالجِ مسیح، هنوز در دست است و اصلاً همین عکسها است که مایه اصلیِ نقاشیهای کتابِ «آلیس در سرزمین عجایب» شده. این عکسها برای روانشناسان و مفسرانِ ادبی دستمایه گفتوگوهایِ زیادی شده است، از جمله اینکه گفته میشود که چارلز، همان لوییس کارول آینده، به عنوانِ پسرِ بزرگِ خانواده دلبستگیِ خاصی به دختران کوچکسال دارد و میگویند ناباکفِ روسی، نویسنده نامآورِ کتابِ «لولیتا»، که در جوانی «آلیس در سرزمین عجایب» را به روسی ترجمه کرده است، به هنگام نوشتن«لولیتا» از آدمپردازیِ آلیس متأثر بوده و به نوعی علاقه «لوییس کارول» به دختران کوچکسال را در داستانِ خود به شکل دیگری بیان کرده است.
ناگفته نماند که شیفتگی کارول به آلیس، دخترِ رییسِ کالج، چنان بوده که «آلیس در سرزمینِ عجایب» را، با نقاشیهایِ خودش، به عنوانِ هدیه تولد دهسالگیِ او تقدیم میکند. البته کتابی که ما امروزه به عنوانِ «آلیس در سرزمین عجایب» در دست میگیریم با نقاشیهای نابغه دیگری به نام «جان تنیل» مصور است که میشود گفت این نقاشیها جزء لاینفکِ کتاب است. اگرچه در 1865، که آلیس برای اولین بار به چاپ میرسد، با نقاشیهای خود «لوییس کارول» مصور و نامش «ماجراهایِ آلیس در زیرزمین» است؛ چون آلیس، این دخترک خوابآلود، که کسالتِ یک بعدازظهر به حماقت دچارش کرده، با سر به سوراخِ خرگوشی در زیرزمین فرو میرود.
به سال 1872«لوییس کارول» داستان «آلیس در سرزمینِ آینهها» را مینویسد که در واقع مؤخرهای است به «آلیس در سرزمینِ عجایب». هر دو کتابِ آلیس نگاهِ طنزآلودی دارد به جهان آدمبزرگها و شخصیتهای این دو کتاب هریک به نوعی حرفهای آنها را تحویلِ آلیس میدهند:
نسبت به کودک خردسالِ خود سختگیر باشید
و هرگاه ناله میکند تنبیهاش کنید
زیرا تنها برای ناراحت کردن شما چنین میکند
و میداند که این کار شما را ذله خواهد کرد
و آلیس در عجب است که چرا همیشه چنته این آدمبزرگها پر است از توضیح و توصیفهای اغلب ناقص و مسخره که با خلقوخویی چنین تند و تهدیدکننده بیاناش میکنند.
در 1876 کتابِ شعرِ «شکار مار» از او منتشر میشود و بعد کارول دو مجموعه شعرِ طنز و دو بخش از داستانِ خیالی «سیلویا و برونو» را به چاپ میسپارد. لازم به گفتن نیست که هیچیک از این کتابها در محبوبیت و اشتهارِ به پایِ آلیس نمیرسند. اگرچه محسوس است که در داستانِ ناتمامِ«سیلویا و برونو» کارول کوشش زیادی کرده تا خلاقیت «آلیس در سرزمین عجایب» را تکرار کند که البته ناموفق بوده است.
....