سامبولي بليكم، داشتون مخلصتون تاري پلنگه خيلي زبر و زرنگه ، تازه اومديم تو اين پاتوق بدخوا مدخواه داشتين فقط چش بچرخونين تيزي كشش ميكونم ، حالا رخصت يكي يه دونه چائي لب دوز لب سوز بده تا خستگي از تنم بيرون بره
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
|