نوشته های دکتر شریعتی
نوشته های زیبای دکتر شریعتی
خدایا کفر نمی گویم ...
پریشانم چه میخواهی تو از جانم ؟؟؟
مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی
کردی ؟؟؟خداوندا اگر روزی زعرش
خود به زیر آیی ...لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
وشب آهسته و خسته ...تهی دست و
زبان بسته به سوی خانه باز آیی
زمین و اسمان را کفر می گویی
خداوندا اگر در گرماخیز تابستان
تنت بر سایهء دیوار بگشایی
لبت بر کاسهء قیر اندود بگذاری
وقدری آنطرفتر ...عمارتهای مرمرین
بینی واعصابت برای سکه ای این سو
و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟؟؟...
خداوندا اگر روزی بشر
گردی زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصهء خلقت ازاین
بودن از این بدعت ...خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن
وماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آن کس که انسان
است و از احساس سرشار
<!-- / message --><!-- sig -->
<hr>
__________________
...
|