اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
-----------------------------------------------------------------------
سرزميني بنماييد مرا كه در آن، قلم سبز برويد از خاك
و در آن پهنه بي مرز سخن، باد ديوانه انديشه من
لخت و مستانه برقصد بي باك
سرزميني كه در آن مردمانش همه كودك باشند
مثل لبخند بهار مهربانك باشند
|