...
من می شنوم صدای پای سکوت را
که در کوچه های زندگی ام قدم می زند
و من می شنوم صدای خش خش برگهای عمر را
که در زیر پای سکوت خرد می شوند.
و من می بینم تنهایی را که بدنبال سکوت می گردد...
و من می بینم که غم در پی هردو روان است در سر پیچی
من تکهای نور می یابم و آنرا به سکوت می سپارم
تا برایم صیقل دهد...
و من در آن تکه نور
عکس خودم و عکس همه مردم شهر را دیدم .
و من دیدم که استخوان عشق پوک شده است ...
__________________
...
|