خداوندا هر چه بگويم و هر چه بخواهم هنوز ان چه كه در دلم هست نيست
خداوندا دلم گاهي ميگيرد خداوندا دلم گاهي براي خودم تنگ ميشود خداوندا گاهي دلم براي تنهائي ساده مان ميگيرد خداوندا نگاهم كن دوست دارم دستانت نوازشگر تنهائيم باشد خداوندا دلم ميخواهد صدايت تسكين دهنده قلبم باشد . خداوندا سكوتم را كه رضاي توست بشكن درونم را نگاه كن ميبيني اتشفشان درونم خاموش است چون تو در كنارش نيستي
خداوندا برايت ميگويم ميگويم از لبخند از شادي از دوري و از تلخي
خداوندا تو را سپاس كه دوري عطايم كردي ،خداوندا سپاس كه سختي عطايم كردي ،خدايا سپاس كه بدي را نشانم دادي خداوندا سپاس و باز هم سپاس چون ميدانم حكمت تو فراتر از تمام خواسته هاست و علم تو ماوراء همه داشته ها پس رضايم به رضاي توست .
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
|