بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به عاشقان و پویندگان کلام قرآن
تقدیم به دلهایی که تشنه ترحم وحی الهی اند .........
داستان آفرینش آدم قسمت اول:
حق تعالی چون اصناف موجودات می آفرید از دنیا و آخرت و بهشت و دوزخ ،وسایط گوناگون بر کار کرد ، چون نوبت به خلقت آدم رسید گفت : خانه ی آب و گل آدم من می سازم .این را به خودی خود می سازم بی واسطه که در او گنج معرفت تعبیه خواهم کرد .
پس جبرئیل را فرمود که برو از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیار . جبرئیل برفت . خواست که یک مشت خاک بردارد خاک گفت : ای جبرئیل چه می کنی ؟ گفت : تو را به حضرت می برم که از تو خلیفتی می آفریند . خاک سوگند برداد به عزت و ذوالجلالی حق که مرا مبر که من طاقت قرب ندارم و تاب آن نیارم . جبرئیل چون ذکر آن سوگند شنید به حضرت بازگشت . گفت : خداوندا تو دانا تری خاک تن در نمی دهد . میکائیل را فرمود تو برو . او برفت همچنین سوگند برداد . اسرافیل را فرمود تو برو . او برفت همچنین سوگند بر داد . بازگشت .
حق تعالی عزرائیل را فرمود : برو ، اگر به طوع ورغبت نیامد به اکراه و اجبار برگیر و بیاور . عزرائیل بیامد و به قهر یک قبضه خاک از روی جمله زمین برگرفت . در روایت می آید که از روی زمین به مقدار چهل ارش خاک برداشته بود . بیاورد آن خاک را میان مکه و طایف فرو کرد . عشق حالی دو اسبه می آمد .
جملگی ملایکه را در آن حالت انگشت تعجب در دندان تحیر مانده که این چه سر است که خاک ذلیل را از حضرت عزت به چنین اعزاز خوانند و خاک در کمال مذلت و خواری با حضرت عزت و کبریایی چندین ناز و تعزز می کند و با این همه حضرت غنا و استغنا با کمال غیرت به ترک او نگفت و دیگری را به جای او نخواند و این سر با دیگری در میان ننهاد !
الطاف الوهیت و حکمت ربوبیت به سر ملایکه فرو می گفت : " شما چه دانید که ما را با این مشتی خاک از ازل تا ابد چه کارها در پیش است ؟
ادامه دارد....