صدقه
روزی عیسی ع در جمع یاران نشسته بودند مردی عبور کرد حضرت گفت این مرد خیلی زود میمیرد نزدیکیهای عصر یاران دیدند ان مرد زنده است با تعجب از حضرت پرسیدند چی شد ان مرد که زنده است حضرت ان مرد را صدا زدند وخواستند بار پشتش را بگزارد بار را وارسی کردند ناگاه مار سیاهی از میان بار بیرون پرید حضرت فرمودند این مار مامور مرگ این مرد بود از مرد سوال کرد امروز چه کارا کرده ای گفت دو تکه نان داشتم نیمی از ان به فقیری دادم برایم دعای طول عمر کرد حضرت فرمود این صدقه ودعای مرد مانع مرگ این مرد شده است
|