نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 09-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Cool خاطرات يك گاو خشمگين

اريك بانا در اين فيلم نقش چاپر را بازي كرده و جالب است بدانيد خود چاپر اصرار داشته بانا در اين فيلم بازي كند. بانا هم قبل از شروع كار، دو روز كامل را با چاپر زندگي كرد تا مواد خام و الگوهاي مناسب براي ايفاي نقش را به دست آورد. بازي بانا، با الهام از بزرگاني چون رابرت دونيرو (آن هم از نوع دهه هاي 80-70) واقعاً خيره كننده است و نمونه اش در تاريخ سينما نيست: از آن اجراهايي كه هر بازيگري را مي تواند رستگار كند. راجر ايبرت منتقد كه خيلي كم پيش مي آيد در مورد بازي ها حرفي بزند گفته كيفيت كار بانا در فيلم طوري است كه در هيچ آموزشگاهي نمي توان آن را درس داد و بازيگران كمي هم قادر خواهند بود با آن رقابت كنند. خود دامنيك هم كم تحت تاثير اسكورسيزي نيست. سواي اداهايي كه بانا درمي آورد و دونيرو گاو خشمگين را يادمان مي آورد، جنس كارگرداني دامنيك بي شباهت به اسكورسيزي نيست و اگر بخواهيم دقيق تر گفته باشيم، او در اين فيلم نشان مي دهد تا چه اندازه تحت تاثير جان كاساوتيس فقيد است. سبك كار و لحن فيلم شباهت عجيبي با آثار كاساوتيس دارد و آن نوع سينماي درجه ب و متفاوت را بازمي سازد. صحنه پياده روي چاپر در پياده رو كه به صورت كند (اسلوموشن) پرداخته شده، ترويس بيكل فيلم راننده تاكسي را يادآوري مي كند و دامنيك با اين نقطه گذاري، ياغي فيلمش را به شكلي سينمايي به يك پديده و موضوع مشابه ارجاع مي دهد. اما اگر علاقه مندان به تئوري مولف و آن دسته از تحليل هاي وابسته به مولفه هاي مشترك، دنبال وجه اشتراكي بين دو فيلم دامنيك مي گردند، بي شك آن را بايد در عدم موفقيت ياغي يا ضدقهرمان داستان در تشخيص دوست و دشمن و كنش هاي عجولانه، مريض و مازوخيستي ولي معصومانه او بيابند. در فيلم قتل جسي جيمز، جيمز بعد از اينكه قصد مي كند ديگر به زندگي قبلي اش ادامه ندهد (نقطه عطف)، نمي تواند تشخيص دهد دوست و دشمنش كدام ها هستند و اندكي بعد، تنها راه خلاص شدن از اين درد تنهايي و بي كسي را در مرگ جست وجو مي كند. در فيلم اول هم چاپر بعد از آزاد شدن از زندان (نقطه عطفي ديگر)، همين مشكل را پيدا مي كند و به طرزي وحشتناك و به مراتب مخوف تر، دست به جنايت مي زند و با بي اعتمادي تمام به خون ريختن مي پردازد. اما جنس بازتوليد اسطوره و فرهنگ آن موقع استراليا، كاملاً متفاوت با امريكا به گونه يي است كه آن انزوا را در زندان هم مي توان يافت و تازه شهرتي كه به دست خواهد آمد، چيز ديگري است. در جسي جيمز، مدت ها بعد از زمان قتل او و با آغاز روايت هاي اساطيري و به خصوص سينمايي است كه جسي جيمز به شمايل آن ضدقهرمان (محبوب) درمي آيد اما چاپر در حالي كه در سلول اش نشسته و نامه فدايت شوم طرفدارانش را مي خواند، به حمايت همه آنها كتابي را مي نويسد كه هم شهرتش را چندبرابر مي كند و هم كلي پول به جيب مي زند، يك نقد و تحليلي بديع و مبتني بر حذف دراماتيك بر كاركرد رسانه و تبليغات. بيچاره جسي جيمز.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید