نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 09-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مشابه سازی شعر غرب در دستور کار هیچ یک از این نام ها نبود. نخست به یک علت زیباشناختی: هرچند پیروان شعر نیما، خود را در برابر سنت شعر فارسی می دیدند، اما درصدد نادیده گرفتن و انکار آن نبودند.(همان چیزی که هوشنگ ایرانی را دست کم در مانیفست هنری اش از پیروان نیما جدا می کند) همه این شاعران هر یک با ترفندهایی در شعر خود راهی به ادبیات هزار و صد ساله فارسی باز می کردند. شخص نیما یوشیج که برای توجیه انقلابی که در شعر فارسی پدید آورد، به "گاثاها" یا سرودهای زردشت در "اوستا" هم استناد می کرد.
علت دوم امری زبان شناختی است: بسیاری ترجمه شعر را امری ناممکن می دانند، چرا که شعر فرهنگی ترین و زبانی ترین امر زیباشناختی است که با کمترین جا به جایی معنایی، از دست می رود. با این همه ترجمه شعر در همه جای جهان مرسوم است و مترجمانی داریم که کارشان ترجمه شعر است. شعر هر قدر آرایه زبانی بیشتری داشته باشد و با فرهنگ قومی و باورهای محلی بیشتری آمیخته شده باشد، ترجمه اش دشوارتر می شود.به همین علت شعرهای ایماژیستی که به بیان دقیق و عینی چیزها توجه ویژه ای دارند، در زبان مقصد برای شعرخوان ها مانوس ترند.
در برابر شعرهایی که آرایه های زبانی را به بازی می گیرند و از دل این بازی، مفهومی خلق می کنند، در ترجمه شعر، این کشف و شهود زبانی را از دست می دهند و به نوشته ای بیهوده بدل می شوند.پس ترجمه شعر در حکم انتقال معناهای فرهنگی از زبان مبدا به زبان مقصد به خودی خود نمی تواند سازنده امر زیبا در زبان باشد. بارها با مقایسه ترجمه فارسی شعر با اصل آن در زبان مبدا دریافته ایم که بسیاری از معناهای ضمنی هر اثر در آرایه های زبانی آن است و با تغییر زبان چیزی از آن زیبایی زبانی باقی نمی ماند.بنابراین اتهام شیفتگی در برابر آثار ادبی غرب، پیش از آن که نسبت بین شعر نو و تاثیر ترجمه بر آن را روشن کند، نشان دهنده ناشناخته بودن مفهوم و موقعیت شعر بودن یک اثر، برای مخاطبان شعر کلاسیک فارسی است، مخاطبانی که ممکن است خود مترجم ایدئولوژی خاصی باشند که سعی می کند همه چیز حتی شعر را هم از چشم انداز خود ببیند.
نیما زبان فرانسه می دانست و با ادبیات فرانسه آشنا بود. اما نه شعر فرانسوی هم عصر خودش را به فارسی ترجمه کرد و نه فرهنگ فرانسوی را در شعری که به جای شعر سنتی پیشنهاد می داد، جایگزین« فرهنگ بومی خودش کرد. اتفاقا نیما شعری جهانی-محلی را پایه ریزی کرد که در ترجمه به زبانی غیر از زبان فارسی، به توضیح نشانه های فرهنگی نیازمند است. نیما نشانه های جغرافیای محلی را در بسیاری از شعرهای نو خود به کار گرفت و با این کار از اسم مکان و اسم خاص، نشانه ای نمادین ساخت. "ازاگو"، "وازنا"، "ماخ اولا" و "تلاجن" همه در شعر نیما به نشانه های نمادینی تبدیل شده اند که از نیت مولف هم فراتر می روند و بسته به خوانشی که از آن ها می شود، مولد موقعیت های معنایی می شوند.
از سوی دیگر نیما برای ساختن هارمونی مورد نظرش در شعر، ارکان دستور زبان را آن قدر جا به جا کرده که می توان گفت شعر نیما در زبان نیمایی خودش زندگی می کند.
زبانی که نگاهی متفاوت از نگاه شعر کلاسیک دارد و در زبانی غیر از فارسی، هم باید اجرای هارمونیک شود، هم اجرایی س«منتیک.مهدی اخوان ثالث، سنتی ترین شاعر شعر نو است. فردی که براساس تقطیع عروضی شعرهای خودش و برخی از شعرهای نیما یوشیج، دستور کوتاه و بلند کردن ارکان عروضی در هر یک از اوزان شعر فارسی را تدوین کرد و از نظر تکنیکی جای درست شروع و پایان هر عبارت شعری را نشان داد. با روش اخوان ثالث می توان نقشه دقیق عروضی هر شعر نیمایی و تقطیع و سطربندی درست شعر را نشان داد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید