تاريخچه:
پيدا كردن آغازهرنهضتي به خصوص نهضتهاي علمي به علت داشتن منابع گوناگون وچند جانبه مسئله مشكلي است، در حقيقت روانپزشكي را مي توان قديمي ترين حرفه وتازه ترين علم به شمارآورد . قديمي ترين ازاين لحاظ كه بيماري هاي رواني ازقديم وجود داشته است. وبقراط در377 تا 460 سال قبل ازميلاد عقيده داشته كه بيماران رواني را مانند بيماران جسمي بايد درمان كرد. علل سرشتي وفرضيه مزاج ها ازهمان زمان بقراط وجالينوس وجود اهميت تاريخي داشته است .
مي گوييم بهداشت رواني، تازه ترين علم است براي اينكه تقريبا ازسال1930 ميلادي بعد ازتشكيل اولين كنگره بين المللي بود كه روانپزشكي به صورت جزئي ازعلوم پزشكي پذيرفته شد وسازمان هاي روانپزشكي ومراكزپيشگيري دركشورهاي مترقي يكي بعد ازديگري فعاليت خود را شروع كردند. ازفعاليت هاي اين سازمانها درجريان جنگ جهاني دوم عملاكاسته شد وبدين ترتيب مي توان روانپزشكي را به صورت تازه ترين علم بعد ازجنگ جهاني دوم به حساب آورد.
ازمدارك موجود چنين استنباط مي شود كه تا اواخر قرن هجدهم وهمزمان با انقلاب كبيرفرانسه ازتاريخچه بهداشت رواني اطلاعات كافي دردست نيست. به علت جهل وبي سوادي ازبروزبيماري هاي رواني، اختلالات رفتاري وبيماري هاي رواني را به دخالت ارواح خبيثه وشياطين، قدرت هاي ماوراي انساني ونفوذ عوامل طبيعي مانند خورشيد، ماه ورعد وبرق در بدن مي دانستند وعقيده داشتند كه اين بيماري ها با نيروهاي ماوراالطبيعه ووساطت افراد مقدس درنزد خدا بهبود مي يابند. واين شفاعت موقعي اتفاق مي افتاد كه بيماردرخواب باشد. اولين باربقراط فيلسوف مشهوريوناني بودكه خرافات را درباره بيماري هاي رواني كنارگذاشت واختلالات رواني را به طرف پزشكي كشانيد، درباره ماليخوليا وجنون زايماني تعريف وتوصيف كرد و مغزرا مركزاصلي روان دانست. جالينوس علت بيماري هاي رواني را اختلال عمل مغزمي دانست. دراوايل قرن سيزدهم واوايل رنسانس، ارتباط جسم وروان ويكپارچگي واكنش آنها مورد بحث قرارگرفت وعلاوه برفرضيه ابوعلي سينا مسئله اين ارتباط به اسپانيا وكشورهاي ديگركشانده شد واين موضوع، زمينه اي براي فرضيه جديد درباره بيماري هاي روان تني شد. اين قرن را بايد قرن سحروجادو، دخالت شياطين وارواح درايجاد بيماري هاي رواني دانست. اولين روانپزشك به نام”جان وي ير”كه درسال1515 دردهكده اي درمرزآلمان وهلند به دنيا آمده بود پس ازاتمام دوران پزشكي درپاريس علاقه مند به مطالعه درباره رفتارانساني وبيماري هاي رواني شد ودرسال1563 كتابي درسوئيس نوشت كه امروزاهميت زيادي درباره تاريخچه روانپزشكي دارد .
“جان وي ير” به علت علاقه مندي درنوشتن رساله هايي درباره تشخيص بيماري هاي رواني، صرع، وحشت شبانه، علائم هيستريك، توهمات افسردگي وساير پديده هاي رواني مرد قرن16 نام گرفت. اگرچه نوشته هاي اوبا مخالفت وطرد او ازطرف گروه زيادي ازاطباء ونويسندگان آن زمان روبروشد ولي با رشد روانشناسي پويا مجددا نوشته هاي تاريخي”وي ير “ ارزش خود را درروانپزشكي پيدا كرد. اولين روانپزشك كشورانگلستان” ويليام بتي “ درسال1753 ميلادي بود واطلاعات جسته وگريخته وجود دارد كه تا قرن چهاردهم مكان هايي براي مواظبت ونگهداري بيماران رواني درمونت كاسينوايتاليا و بيمارستاني درليون فرانسه وجود داشته است . در اسپانيا اولين بيمارستان رواني در سال 1409 در شهر والانسيا به وسيله يك كشيش اسپانيايي ايجاد ايجاد شد و علت آن رفتار استهزاآميز و آزار دهنده افراد نسبت به بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است. بيماران رواني در ملاء عام و خيابانهاي آن زمان بوده است. بيماران رواني خفيف به صورت فقرا وولگردان در كوچه وبازار ،به وسيله خنده وتمسخر بچه ها وآلت دست بزرگتران مي شدند . دربيمارستانتبلم لندن تا قرن 19 خوراك وپوشاك وجاي كافي براي بيماران وجود نداشت و مسئولان بيمارستان بيماران را درروزهاي يكشنبه درمعرض ديد وتماشاي مردم در مقابل دريافت مختصر پول قرارمي دادند وازاين راه ساليانه400 پوند انگليس عايد بيمارستان مي شد تا كمبود بودجه را جبران كنند .
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|