
09-18-2009
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فرهنگ كارآفريني
ارتباط ميان كارآفريني و فرهنگ, از دو سو قابل بحث است. از يك سو, نتايج كارآفريني است كه بر جامعه تاثير ميگذارد و از سوي ديگر, خود فرآيند كارآفريني و فرهنگ حاكم بر آن است كه هم متاثر از مباني فرهنگ جامعه است و هم ميتواند در آن تحولات اساسي ايجاد كند.
از يك سو, كارآفريني با ايجاد فرصتهاي شغلي و توليد ثروت و بهبود شرايط اقتصادي, پيشزمينهاي اساسي براي ارتقاي سطح فرهنگي جامعه است. با برآوردهشدن نيازهاي اوليه معيشتي, زمينه براي بروز نيازهاي عاليتر انساني فراهم ميشود كه اگر در مسيري درست هدايت شود, به شكوفايي و تعالي انسانها و جامعه ميانجامد.
علاوه بر اين نوآوري كه از مشخصههاي اساسي كارآفريني است, منجر به توليد محصولات جديدتر و ارايه خدمات جديدتر و متنوعتر شده و به اين ترتيب قدرت انتخاب مردم افزايش يافته و زندگي سادهتر ميشود. با بالارفتن سطح رفاه و آسايش و افزايش اوقات فراغت, فرصتهاي بيشتري براي فعاليتهاي فرهنگي ايجاد ميشود. اين امر در درازمدت موجب تشكيل و گسترش تشكلهاي مردمي ميشود كه با هدايت مناسب آنها ميتوان گامهاي بلندي در جهت ارتقاي فرهنگي جامعه برداشت.
از سوي ديگر, نحوه شكلگيري و ثمربخشي كارآفريني, روشها و شيوههاي خاصي را ميطلبد كه بر پايه باورها و ارزشهاي ويژهاي استوار شده است. مجموعه اين روشها و باورها را ميتوان يك فرهنگ تلقي نمود. در واقع فرآيند كارآفريني در بطن خود فرهنگ خاصي را نهفته دارد. اين فرهنگ را ميتوان همان فرهنگ حاكم بر شركتهاي كارآفريني كوچك دانست: مفهوم مشتركي است كه اعضاي شركت پذيرفتهاند و ارزشها, باورها و روشهاي مشتركي است كه بر فعاليت شركت حاكم است. ويژگيهاي اين فرهنگ را به طور خلاصه ميتوان در چند عنوان كلي بيان كرد:
1-3. كارآفريني, فرهنگ دركتغيير و كشف فرصت
كارآفرينان و شركتهاي كارآفرين همگام با تغييرات گام برميدارند و ميكوشند فرصتهاي ايجادشده در جريان اين تغييرات را كشف و از آنها بهرهبرداري كنند. همگامي با تغييرات مستلزم بستري فرهنگي است كه به تغيير بها ميدهد و به استقبال آن ميرود. بستري كه ميتواند در صورت لزوم, رهيافتها و عملكردهاي سنتي و قديمي را كنار گذاشته و رهيافتهاي نويني را برگزيند.
در عميقترين لايههاي فرهنگ كارآفريني يك باور اساسي نهفته است و آن اينكه:
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|