تعريف فرهنگ
”فرهنگ“ را ميتوان مجموعهاي از باورها, آيينها, انديشهها, آداب و رسوم, و ارزشهاي حاكم بر يك جامعه دانست. به ديگر سخن, فرهنگ مقولهاي است كه در سطح جامعه و گروه, و در تعامل ميان آنها معنا مييابد و شيوه برقراري ارتباط و تعامل را ميان افراد آن جامعه بيان ميكند. برمبناي فرهنگ است كه افراد تجارب, تصورات و عقايد خود را با يكديگر مبادله ميكنند. فرهنگ را ميتوان نظامي فكري دانست كه در گفتار و رفتار جامعه متجلي ميشود. در يك نگرش كلي و جامع, ”فرهنگ“ شيوه و اسلوب زندگي است. از اين منظر, فرهنگ مقولهاي است در حال تحول, كه از بسياري از شرايط اجتماعي, اقتصادي و سياسي حاكم بر جامعه تاثير ميپذيرد.
اگر از ديدگاه ”شيوه زندگي“ به فرهنگ بنگريم نميتوانيم آن را از مقوله كار و نحوه كسب درآمد جدا بدانيم. كار و فرهنگ همواره و در تمام جوامع بر يكديگر تاثير متقابل داشتهاند. روشهاي رايج كسب درآمد تا حد زيادي بر نحوه رفتار افراد و تعامل آنها با يكديگر موثر است. گسترش كارآفريني نيز به عنوان عامل ايجاد اشتغال و توليد ثروت در جامعه, نتايج فرهنگي ويژهاي را در پي خواهد داشت كه قابل تامل و بررسي است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|