ويژگي هاي کارآفرين
يکي از انگيزه هاي اصلي براي دنبال کردن آينده، کارآفريني است. او ترجيح مي دهد که خودش تصميم بگيرد و در جريان آن، تمام کوشش، دانش، مهارت و سرمايه خود را نيز به کار مي گيرد. اگر شکست بخورد، فقـط مـي تواند خود را مقصر بداند و اگر موفق بشود، فقط صلاحيت کارآفريني خود را تاييد کرده است.
کارآفرينان اعتماد به نفس دارند. کارآفرينان به خاطر اعتماد به نفس خود، شهرت دارند. آنها براين باورند که مي توانند انتظاراتي که از آنها هست برآورده کنند. به عبارت ديگر، آنها امکان موفقيت خود را بيش از آن چيزي که هست، در نظر مي گيرند. ظاهراً کارآفرينان واقعي به خاطر اعتماد به نفس بالايي که در خود مي بينند و براي ديگران غيرقابل لمس است، موفق مي شوند. کارآفرينان نوآور هستند و همواره در مقابله با موقعيت ها از راه ها و روش هاي جديد استفاده مي کنند. آنها از توانايي خود در خلاقيت لذت مي برند. از تصورات و ابتکارات شخصي خود براي يافتن راه هاي جديد و کنار هم گذاشتن چيزها استفاده مي کنند. آنها پر از پرسش هستند. کارآفرينـان خستگي را زياد احساس نمي کنند. در برابر مشکلات به دنبال راه حل گشته و سريعاً براي حل آنها اقدام مي کنند. آنها مي دانند با کار موثر، به اهداف خود خواهند رسيد.
د ـ وظايف کارآفرين
هشت وظيفه براي کارآفرين وجود دارد:
- از موقعيت هاي محيط آگاه مي شود.
- براي استفاده از اين موقعيت ها خود را به خطر مي اندازد.
- براي کار سرمايه گذاري مي کند.
- نوآوري ها را معرفي مي کند.
- کار و توليد را نظم مي بخشد.
- تصميم مي گيرد.
- براي آينده برنامه ريزي مي کند.
- محصولات خود را با سود مي فروشد.
هـ ـ انگيزه هاي مهم کارآفريني
سه انگيزه اوليه باعث مي شود که افراد، کارآفرين شوند: نياز به پيشرفت، علاقه به آزادي و استقلال و احتياج به رضايت شغلي.
و ـ سرچشمه کارآفريني
کارآفرينان از کجا مي آيند؟ اشخاص چگونه کارآفرين مي شوند؟ آيا کارآفرينان زاده شده يا ساخته مي شوند؟ زماني بود که تصور مي شد کارآفرينان به جاي ساخته شدن، متولد مي شوند. صفات آنها به قدري نادر بودند که در هر جايي يافت نمي شدند. امروزه، شواهد کافي وجود دارد که نشان دهد صفات کارآفريني را مي توان با آموزش، پرورش داد.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|