آموزش و پرورش كارآفريني در سازمان
در گذشته افسانه اي رايج بود مبني بر اينكه كارآفرينان داراي ويژگي هاي ذاتي هستند و اين ويژگي ها همراه با آنان متولد مي شود. اين ويژگي ها شامل: ابتكار، روحيه تهاجمي، تحرك، تمايل به استفاده از ريسك، توان تحليلي و مهارت در روابط انساني است. بنابراين مفروضه اساسي، افسانه اين بود كه كارآفرينان از طريق آموزش، پرورش نمي يابند. اما امروزه كارآفريني به عنوان يك رشته علمي همانند تمامي رشته هاي ديگر، داراي مدل ها، فرآيندها و قضايايي است كه بايد دانش مربوط به آنها كسب شود.
با توجه به تحولات گسترده اي كه جهان طي 30 سال اخير شاهد آن بوده و عدم قطعيت و ناپايداري بيشتري كه از پيامدهاي اين تحولات محسوب مي گردد، مخاطره پذيري، فرصت جويي و رشد به عنوان الزامات اصلي افراد، سازمان ها و جوامع براي موفقيت در دوران كنوني اهميت يافته اند.
به طور كلي در آموزش كارآفريني اهداف متعددي موردنظر است كه برخي از اين اهداف عبارتند از:
– كسب دانش مربوط به كارآفريني
– كسب مهارت در استفاده از فنون تحليل فرصت هاي اقتصادي و تركيب برنامه هاي عملياتي
– شناسايي و تحريك استعدادها و مهارت هاي كارآفرينانه
– القاي مخاطره پذيري با استفاده از فنون تحليلي – ايجاد همدلي و حمايت براي جنبه هاي منحصر به فرد كارآفريني
– تجديد نگرش ها در جهت پذيرش تغيير
همان طور كه تولد و مرگ شركت ها به بينش و بصيرت و توانايي هاي مؤسسان (كارآفرينان مستقل) بستگي دارد، رشد شركت ها نيز به عواملي همچون محيطي كه سازمان ها در آن قرار دارند و همچنين توانايي و خلاقيت نيروي انساني آنها وابسته است. اگر برنامه ريزان و تصميم گيرندگان شركت، كارآفرين باشند و فرصت هاي اقتصادي را بهتر درك نمايند، در اين صورت مي توانند از منابع موجود استفاده بيشتري براي نوآوري نموده و نتيجتاً سريع تر رشد كنند. بنابراين بايد ويژگي هاي كارآفريني را در تصميم گيرندگان شركت ها پرورش داد، اين فرآيند، توسعه كارآفريني درون سازماني ناميده مي شود، طي اين فرآيند استعدادهاي خلاق افراد در سازمان به صورت بهتري در جهت نوآوري به كار گرفته مي شوند و درنهايت محيطي كارآفرينانه در سازمان حاكم مي گردد.
شيوه مديريتي و سبك رهبري اتخاذ شده مي تواند در هر چه بارور كردن افكار و انديشه هاي نو و خلاقانه كاركنان و به طور كلي ايجاد و تقويت فضاي كارآفرينانه و تزريق روحيه پيشگامي نقش بسزايي ايفا كرده يا موجب نابودي يا كمرنگ شدن اين روحيه گردد. بديهي است هرچه كاركنان در سازمان، در انجام شغل و وظيفه سازماني خود منعطف تر بوده و آزادي عمل بيشتري داشته باشند، چنان كه جسارت انديشه و عمل نمودن (كمي برخلاف استانداردهاي معمول و مكتوب) را پيدا نمايند تا واجد ذهني خلاق و روحيه اي فرصت گرا گردند و از طرفي اگر چنانچه اين ريسك پذيري و مخاطره پذيري آنان درصورت شكست، ازسوي مسئولان سازمان به عنوان تجربه و درسي براي مسير آتي تلقي شود، ما با سازماني كارآفرين مواجه خواهيم بود.
همكاري گروهي، از مؤلفه هاي بنيادين استقرار يك سازمان كارآفرين است. در سازمان هاي كارآفرين، كار گروهي مقدس ترين جنبه مديريت شناخته مي شود و بالاترين توهين به افراد اين است كه به كسي بگويند تو كار گروهي بلد نيستي فعاليت هاي دسته جمعي نقاط ضعف موجود در جريان كار را آشكارتر مي سازد و نسبت به برطرف كردن آنها از مشورت و كمك ساير همكاران مي توان بهره جست .
توسعه منابع انساني با رويكرد مشاركت و نوآوري
شماري از دانشمندان مديريت، بر اهميت منابع انساني در جامعه و اقتصاد فراصنعتي متكي بر دانش و اطلاعات تأكيد ويژه نهاده اند. آگاهي از نقش راهبردي منابع انساني بر نوشته هاي مديريت در جوامع و سازمان هايي كه به دوران فراصنعتي گام نهاده اند، نفوذ كرده است. بر اين پايه مديريت امور كاركنان از وضع سنتي خود كه به نام كارگزيني خوانده مي شد به حالتي راهبردي دگرگونه شده و به نام نظام مديريت منابع انساني درآمده است. برپايه چنين ديدگاه تازه اي است كه فلسفه مديريت شركت ماتسوشيتا در زمينه پرورش منابع انساني درخششي تازه مي يابد: انسان سازي بر فرآورده ها پيشي دارد، كارهاي جاري روزانه شركت برپايه خرد گروهي همه كاركنان هدايت مي شود، شركت يك مركز يادگيري براي همه عمر است كه از راه آن كاركنان مي توانند به شكوفا شدن هستي انساني خود دست يابند. مشاركت در مفهوم ياري دادن به پديد آوردن و پشتيباني كردن از چيزي مي تواند در دوسويي از هم جدا ،ولي به هم پيوسته روان گردد. يكي در كارگرداني كارها و ديگري در پديد آوردن و مالكيت فرآورده ها.
آشكار است كه با بالا رفتن تراز آگاهي و آموزش و پرورش افراد درخواست آنان براي مشاركت فزوني مي گيرد. در چنين وضعي تنها از راه بسيج همه توانايي ها مي توان به برتر كردن كيفيت زندگي كاري در سازمان ها و بالا بردن خشنود زيستن در جامعه ياري مؤثر داد. درخواست براي مشاركت در حقيقت تلاش شورانگيزي براي پذيرش مسئوليت به شمار مي آيد. هرگاه در سازماني يا در جامعه اي مردم دل به سوي پذيرش مسئوليت داشتند آنگاه مي توان اميد داشت كه انگيزه هاي فرامرتبه به كار افتاده و راه براي كاميابي هاي بزرگ انسان هموار گرديده است.