نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 12-25-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غبار از غريو ِ ديو ِ توفان‌ام هراس
وز خروش ِ تُندرم اندوه نيست،
مرگ ِ مسکين را نمي‌گيرم به هيچ.

استوارم چون درختي پابه‌جاي
پيچک ِ بي‌خانماني را بگوي
بي‌ثمر با دست و پای من مپيچ.

مادر ِ غم نيست بي‌چيزي مرا:
عنبر است او، سال‌ها افروخته در مجمرم

نيست از بدگوئیِ نامهربانان‌ام غمي:
رفته مدت‌ها که من زين ياوه‌گويی‌ها کَرَم!


ليک از دريا چو مرغان پَرکشند
روی پل‌ها، بام‌ها، مرداب‌ها ــ
پابرهنه مي‌دوم دنبال ِشان.
وقت کان سوی افق پنهان شوند
بازمي‌گردم به کومه پا کشان،
حلقه مي‌بندد به چشمان اشک ِ من
گرچه در سختي به‌سان ِ آهن‌ام...

يا اگر در کنج ِ تنهايی مرا
مرغک ِ شب ناله‌يی بردارد از اقصای شب،
اندُهي واهي مرا
مي‌کشد در بر، چنان پيراهن‌ام.

همچنان کز گردش ِ انگشت‌ها بر پرده‌ها
وز طنين ِ دل‌کش ِ ناقوس
وز سکوت ِ زنگ‌دار ِ دشت‌ها
وز اذان ِ ناشکيبای خروس
وز عبور ِ مه ز روی بيشه‌ها
وز خروش ِ زاغ‌ها
وز غروب ِ برف‌پوش ــ
اشک مي‌ريزد دل‌ام...

گرچه بر غوغای توفان‌ها کَرَم
وز هجوم ِ بادها باکيم نيست،
گرچه چون پولاد سرسخت‌ام به رزم
يا خود از پولاد شد ايمان ِ من ــ
گر بخواند مرغي از اقصای شب
اشک ِ رقت ريزد از چشمان ِ من.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید