نمایش پست تنها
  #70  
قدیمی 12-25-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مه بيابان را، سراسر، مه گرفته‌ست.
چراغ ِ قريه پنهان است
موجي گرم در خون ِ بيابان است
بيابان، خسته
لب بسته
نفس بشکسته
در هذيان ِ گرم ِ مه، عرق مي‌ريزدش آهسته از هر بند.
«ــ بيابان را سراسر مه گرفته‌ست. [مي‌گويد به خود، عابر]
سگان ِ قريه خاموش‌اند.
در شولای مه پنهان، به خانه مي‌رسم. گل‌کو نمي‌داند. مرا ناگاه در
درگاه مي‌بيند، به چشم‌اش قطره اشکي بر لب‌اش لبخند، خواهدگفت:
«ــ بيابان را سراسر مه گرفته‌ست... با خود فکر مي‌کردم که مه گر
همچنان تا صبح مي‌پاييد مردان ِ جسور از خفيه‌گاه ِ خود به ديدار ِ عزيزان بازمي‌گشتند.»

بيابان را
سراسر
مه گرفته‌ست.
چراغ ِ قريه پنهان است، موجي گرم در خون ِ بيابان است.
بيابان، خسته لب‌بسته نفس‌بشکسته در هذيان ِ گرم ِ مه عرق مي‌ريزدش آهسته از هر بند...
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید