نمایش پست تنها
  #77  
قدیمی 12-25-2007
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شعرِگم‌شده تا آخرين ستاره‌ی شب بگذرد مرا
بي‌خوف و بي‌خيال بر اين بُرج ِ خوف و خشم،
بيدار مي‌نشينم در سردچال ِ خويش
شب تا سپيده خواب نمي‌جنبدم به چشم،

شب در کمين ِ شعري گُم‌نام و ناسرود
چون جغد مي‌نشينم در زيج ِ رنج ِ کور
مي‌جويم‌اش به کنگره‌ی ابر ِ شب‌نورد
مي‌جويم‌اش به سوسوی تک‌اختران ِ دور.

در خون و در ستاره و در باد، روز و شب
دنبال ِ شعر ِ گم‌شده‌ی خود دويده‌ام
بر هر کلوخ‌پاره‌ی اين راه ِ پيچ‌پيچ
نقشي ز شعر ِ گم‌شده‌ی خود کشيده‌ام.



تا دوردست ِ منظره، دشت است و باد و باد
من بادْگرد ِ دشت‌ام و از دشت رانده‌ام
تا دوردست ِ منظره، کوه است و برف و برف
من برف‌کاوِ کوه‌ام و از کوه مانده‌ام.

اکنون درين مغاک ِ غم‌اندود، شب‌به‌شب
تابوت‌های خالي در خاک مي‌کنم.
موجي شکسته مي‌رسد از دور و من عبوس
با پنجه‌های درد بر او دست مي‌زنم.



تا صبح زير ِ پنجره‌ی کور ِ آهنين
بيدار مي‌نشينم و مي‌کاوم آسمان
در راه‌های گم‌شده، لب‌های بي‌سرود
اي شعر ِ ناسروده! کجا گيرم‌ات نشان؟
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید