مهارت گوش دادن را تقويت كنيم
براي ذكر مصاديق در حرفهايم از خاطرات دور و دراز خود كه تعريف آنها زمان زيادي صرف ميكند و رشته كلام را نيز از هم ميگسلد، پرهيز ميكنم.
§ در حين گفتوگو با حركات سر و كلمات مناسب تمايل و علاقمندي خود را به شنيدن نشان ميدهم.
§ در طول گفتوگو تلاش ميكنم كه اصل كلام و منظور طرف مقابل را درك كنم و به برداشت ذهنم اكتفا نكنم.
§ ميدانم خشم مانع فهم درست معاني خواهد شد، بنابراين در اين زمان تلاش ميكنم با سكوت بيشتر و توجه به بيان و احساس گوينده موجب كنترل خشم در خود شوم.
§ در مواقعي كه احساس ميكنم دقيقاً متوجه منظور طرف مقابل خود نشدهام، با جملات واضحتر و با استفاده از كلمات گوينده سوال ميكنم.
§ تا حد امكان سخن گوينده را قطع نميكنم. اما اگر از نظر زمان در تنگنا باشم، اين مورد را با لحن مناسبي مطرح ميكنم و حتماً قرار گفتوگوي بعدي را معين ميكنم.
§ در هنگام شنيدن با بدني مايل به جلو و در فاصلهاي مناسب رودرروي طرف مقابل قرار ميگيرم و با وضعيتي گرم و پذيرا، هشياري همراه با آرامش خود را به او انتقال ميدهم.
§ در حين گوش دادن سعي ميكنم عوامل محيطي مزاحم را به حداقل برسانم مثلاً تلويزيون و راديو را خاموش كنم، گاهي حتي تلفن را قطع كنم و يا در را ببندم.
§ در گفتوگو با طرف مقابلم سعي ميكنم سؤالات كمتري بپرسم تا او وقت بيشتري براي سخن گفتن داشته باشد و هدايت مكالمه به دست او باشد.
§ در صورت نياز به پرسش، از سؤالات باز استفاده ميكنم، يعني سؤالاتي كه به پاسخي بيشتر از يك كلمه احتياج دارند.
§ همواره به ارزش سكوت در گوش دادن فكر ميكنم و ميدانم كه نقطه آغاز فرد، سكوت و گام دوم آن گوش دادن است.
§ در هنگام سكوت به سخنان طرف مقابلم ميانديشم و سعي ميكنم احساس او را بفهمم.
§ ميدانم كه زماني بايد ساكت بود و زماني بايد سخن گفت و من مراقب هستم تا سكوت نامطلوب ميان ما ايجاد نشود.
§ تظاهر به فهميدن نميكنم و هر زمان كه به هر علت مثل خيالپردازي و فكر كردن به آنچه او قبلا گفته بود، متوجه باقي حرفهاي او نشدم، از او ميخواهم كه سخنش را تكرار كند.
§ ميدانم گفتن اين جمله كه «دقيقا ميدانم چه احساسي داري» مانع سخن گفتن او ميشود. بنابراين تلاش ميكنم كه همراه او باشم.
§ همدلي گوش دادن با قلب و سر است، بنابراين گرمي و صميميت و تن صدا و نحوه بيان من ميتواند همدلي مرا نشان دهد.
§ فراموش نميكنم گوش دادن فعالانه گاهي تنها كاري است كه در كمك به برخي از افراد براي رسيدن به حل مشكلاتشان لازم است، بنابراين گوش كردن من گاهي بسيار موثرتر از ارائه راهحل يا تلاش براي مشكلگشايي است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|