459
زين خوش رقم كه بر گل رخسار ميكشي
خط بر صحيفه گل و گلزار ميكشي
اشك حرم نشين نهان خانه مرا
زان سوي هفت پرده به بازار ميكشي
كاهل روي چو باد صبا را به بوي زلف
هر دم به قيد سلسله در كار ميكشي
هر دم به ياد آن لب ميگون و چشم مست
از خلوتم به خانه خمار ميكشي
گفتي سر تو بسته فتراك ما شود
سهل است اگر تو زحمت اين بار ميكشي
با چشم و ابروي تو چه تدبير دل كنم
وه زين كمان كه بر من بيمار ميكشي
باز آ كه چشم بد ز رخت دفع ميكند
اي تازه گل كه دامن از اين خار ميكشي
حافظ دگر چه ميطلبي از نعيم دهر
مي ميخوري و طره دلدار ميكشي
460
سُلَيمي مُنذ حَلّت بالعراقِ
اُلاقي من نواها من الاقي
الا اي ساروان منزل دوست
الي ركبانكم طال اشتياقي
خرد در زنده رود انداز و مي نوش
به گلبانگ جوانان عراقي
ربيع العمر في مرعي حماكم
حماك الله يا عهد التلاقي
بيا ساقي بده رطل گرانم
سقاك الله من كأس دهاقِ
جواني باز ميآرد به يادم
سماع چنگ و دست افشان ساقي
مي باقي بده تا مست و خوش دل
به ياران برفشانم عمر باقي
درونم خون شد از ناديدن دوست
الا تعساً لايام الفراقِ
دموعي بعدكم لا تحقروها
فكم بحر عميق من سواقي
دمي با نيكخواهان متفق باش
غنيمت دان امور اتفاقي
بساز اي مطرب خوشخوان خوشگو
به شعر فارسي صوت عراقي
عروسي بس خوشي اي دختر رز
ولي گه گه سزاوار طلاقي
مسيحاي مجرد را برازد
كه با خورشيد سازد هم وثاقي
وصال دوستان روزي ما نيست
بخوان حافظ غزلهاي فراقي
|