شگفتيهاي قلب
شگفتيهاي قلب
لقد علق هذا الانسان بضعه هي اعجب ما فيه و ذلك القلب، و ذلك ان له مواد من الحكمه، و اضدادا من خلافها، فان سنح له الرجاء اذله الطمع، و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص، و ان ملكه الياس قتله الاسف، و ان عرض له الغضب اشتد به الغيظ، و ان اسعده الرضي نسي التحفظ، و ان غاله الخوف شغله الحذر، و ان اتسع له الامر استلبته الغره، و ان افاد مالا اطغاه الغني، و ان اصابته مصيبه فضحه الجزع، و ان عضته الفاقه شغله البلاء، و ان جهده الجوع قعد به الضعف، و ان افرط به الشبع كظته البطنه، فكل تقصير به مضر، و كل افراط له مفسد.
به رگي از انسان، گوشتي آويزان است كه شگفتترين جزء او است و آن قلب است؛ زيرا در آن، مواد حكمت و ضد حكمت وجود دارد يعني در آن جا ضدها با هم اجتماع كردهاند.
- اگر اميد روي آورد، طمع، خوار سازد؛
- اگر طمع به جنبش آيد، حرص هلاك نمايد؛
- اگر ياس فرابگيرد، اندوه بكشد؛
- اگر غضب پديد آيد، خشم شدت بگيرد؛
- اگر سعادت رضايت دست دهد، خودداري از مضرات فراموش شود؛
- اگر وحشت بگيرد، حذر كردن از منشاء ترس به خود مشغول كند؛
-اگر امنيت يابد، غرور آن را سلب نمايد؛
-اگر مالي به دست آورد، توانگري او را به طغيان كشاند؛
-اگر مصيبتي برسد، بيتابي رسوايش كند؛
-اگر فقر آزارش دهد، بلا گرفتارش كند؛
-اگر گرسنگي او را به زحمت اندازد، ناتواني او را از پا درآورد؛
-اگر سيري بيش از اندازه شود، پرخوري او را به زحمت اندازد.
پس براي قلب هر كوتاهي، زيان به دنبال دارد و هر زيادهروي، فساد آورد.
|