الهی ...
تا بدين غايت که رفت از من نيامد هيچ کار
راستی بايد به بازی صرف کردم روزگار
هيچ دست آويزم آن ساعت که ساعت در رسد
نيست الا آنکه بخشايش کند پروردگار
بس ملامتها که خواهد برد جان نازنين
روز عرض از دست جور نفس ناپرهيزگار
گاه میگويم چه بودی گر نبودی روز حشر
تا نگشتندی بدان در روی نيکان شرمسار
باز میگويم نشايد راه نوميدی گرفت
پيش انعامش چه باشد عفو چون من صد هزار
سعی تا من می برم هرگز نباشد سودمند
توبه تا من میکنم هرگز نباشد برقرار
چشم تدبيرم نمی بيند به تاريکی جهل
جرم بخشايا به توفيقم چراغی پيش دار
من که از شرم گنه سر برنمیآرم ز پيش
سر به علّيّين برآرم گر تو گويی سر برآر
گر چه نافرمانی از حد رفت و تقصير ازحساب
هر چه هستم همچنان هستم به عفو اميدوار
يارب از سعدی چه کار آيد پسند حضرتت
يا توانايی بده يا ناتوانی در گذار
__________________
.
.
ای مردمان ای مردمان از من نيايد مردمی
ديوانه هم ننديشد آن كاندر دل انديشيده ام .
«اگر تنهاترین تنهایان جهان باشم خدا با من است» «او جانشین همهء نداشتنهای من است» «معلّم شهید دکتر علی شریعتی»
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...
|