نمیدانم
ریشه ام در زمین بود یا در آسمان
شاید ریشه ام در رویا بود
رویایی که اسیرش بودم
اما
در رویای ساختگی ام اثری از گرمی و عشق نبود
در خودم بودم ، فروخورده و غمگین
تا شبی
از دور دست های دور
آن جایی که فقط تلخی و سیاهی بود
ستاره ای نقره فام در شب هستی ام طلوع کرد
و من اسیر گهواره ی رقصان چشمانش شدم
گهواره ی نور
گهواره ی امید
گهواره ی عشق
و آرامیدم
رها
سرخوش
عاشق
آرام
__________________
♥SheidA♥
تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟! نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید !! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!
|