تاريخچه گياه درماني
در مورد پزشكي ايران باستان اطلاعات زيادي برجاي نمانده ، ليكن به نظر مي رسد در قلمرو گسترده هخامنشيان تشكيلات پزشكي منظمي وجود داشته است و ظاهراً مفهوم " اخلاط رابعه" كه مبناي طب بقراطي مي باشد از ايران باستان به يوانان راه يافته است. انتقال مذكور به دنبال حمله اسكندر به ايران وطي دوران سلوكي صورت پذيرفته است . طب ايراني در دوره اشكاني آميخته اي از طب يوناني در دوره اشكاني آميخته اي از طب يوناني و طب زرتشتي بود. برخي پزشكان نامور عصر مذكور از قبيل آزوتكس و فرهاته( فرهاد) بر همين منوال عمل مي نمودند. اين روند تا زمان ساسانيان نيز ادامه يافت و آموزه هاي پزشكي ملغمه اي از مكاتب طب يونان، هند و نيزتعاليم زرتشتي بود.
در اين دوران رئيس كل بهداري كشور به نام " درذستبد= درستبد" خوانده مي شد. در همين دوران دانشگاه و بيمارستان " گندي شاپور" در شمال غربي خوزستان تاسيس گرديد كه در دوران انوشيروان به حداكثر اعتلا رسيد. در دانشگاه مذكور اساتيد يوناني، سرياني، هندي و ايراني به تدريس اشتغال داشته، كتابهاي گوناگون را به زبان پهلوي در مي آوردند . پزشكان نامور قرون نخستين اسامي از قبيل حنين بن الحق، سهل بن شاپور، عيسي بن مهاربخت، عيسي بن شهلافا، يوحنابن سرافيون، داويدبن سرافيون و نيز اعضاي خاندانهاي بختيشوع و ماسرجويه كه در مباحث بعدي بدانها اشارت خواهد رفت، عموماً از دست پروردگان همين دانشگاه بودند.
بنيانگذار طب يوناني اسكولاپيوس مي باشد كه احتمالا يك شخصيت نيمه تاريخي نيمه افسانه اي واجد جنبه الهي بوده است. بقراط پزشك يوناني ( 357-460 ق.م) كه عموماً او را بنيانگذار دانش پزشكي مي دانند، بر طب رومي و نيز طب رايج در قرون وسطي تاثيرعميقي گذارد. گرچه شهرت وي به دليل آثار فصيح به جا مانده از او( از قبيل" سوگند نامه بقراط" و يا كتاب همه گيري=Epidemy) مي باشد، ليكن نسخه ها، روش هاي تجويز، و برنامه هاي دارويي ابداع شده توسط وي نيز نقش عمده اي در شهرت او دارند . نكته جالب توجه آن است كه درخت چنار تناوري كه امروزه نيز بر مزار اين دانشمند بزرگ درايالات آي آرسا واقع در شمال يونان، سايه افكنده ، همان درختي است كه وي در زمان حياتش در سايه آن به تدريس طب مي پرداخته است.
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|