نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 09-28-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تو را یکبار دیدم در شبی غمگین و بارانی

تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی به سویم آمدی

آهسته ، با تردید ، و از تنهائیت با من سخن گفتی

خیابان های باران خورده هم آن شب

گواه صادق احساس ما بودند

ولی اکنون از آن شبها چه باقی مانده آیا

جز غم و تنهایی و حسرت

تو را یکبار دیدم در شبی سرد و زمستانی

ولی گویی برای من

برای دختر غمگین شهر تو

تمام فصل ها فصل زمستان است

و میترسم همیشه این چنین باشد
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید