موضوع: .حکایت
نمایش پست تنها
  #1  
قدیمی 09-28-2009
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض .حکایت

مرد فقیری به در خانه ها می گردید و گدایی می کرد /روزی با پسر کوچک خود از خانه بیرون رفتند به میان کوچه بودند که جنازه میتی را از راه می گذرانیدند جمعی به اطراف جنازه گریه وزاری می کردند زنی که در میان انها بود فریاد می کرد و می گفت ای اقای من تو را به خانه تاریک می برند که نه فرش دارد نه اسباب ناشتا و چاشت وشام در انجا نیست وترا بر روی خاک می خوابانند /پسر فقیر روی به پدر کرد و گفت ./این جنازه را مگر به خانه ما می برند//////////////////////////////شخصی چاهی در خانه خود کند ومعرکه خاکش داشت از دیگری مشورت کرد /گفت چاهی دیگر بکن و ان خاک را در ان بریز
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید