« زبان مولانا در برزخ انديشه و احساس »
نوشته شده توسط | سایت جاودان
اينكه «شعر زبان عاطفه است» و اينكه «شعر از ريشة شعور وآگاهي» است، در ظاهر با هم ناسازگارند. با اين حال حقيقت اين است كه در عمل ادبيات و شعر همواره كوشيده است هر دو نقش و كاركرد را ايفا کند و از اينرو شعر به همان نسبت كه زبان عشق بوده است، زبان حكمت هم بوده است. به نظر نگارنده مولانا گرچه يك شاعر عاشق و بيقرار است و حتي داستانهاي مثنوي را نقد حال خود ميداند (بشنويد اي دوستان اين داستان/ خود حقيقت نقد حال ماست آن) اما انديشه و اصول انديشهورزي را هم به همان نسبت معتبر شمرده است و زبان او در مرز ميان سخن انديشمندانه و عاطفي قرار ميگيرد. بههمين دليل انديشمندان كلامش را معتبر ميدانند و اهل ذوق و عاطفه هم آن را ميپسندند.
علاوه بر اين ضمن آنكه مولانا هر چيزي را با شعر رنگي ميزند (خون كه ميجوشد منش از شعر رنگي ميزنم). اما آنچه عرضه ميكند كاملاً مأنوس و پذيرفتني جلوه ميكند و اين ويژگي کلام مولانا هم نشاندهندة شناخت و درك عميق احوال آدميان و كاركردها و امكانات زبان و تأثيرگذاري از طريق آن است و هم بهطور خاص از چون و چرا کردنها و حالات و آز و نياز مردمان آگاه است. بيشك تجربة عرفاني مولانا بيارتباط با تجربة زيباييشناختي او نيست و بويژه دقت و نكتهبيني و نكتهسنجي او هم در توصيف محسوسات و هم در بيان و تبيين معقولات و هم در گزارش حالات و روحياتش، از او سلطاني شگرف و از سخن او معجوني شگفت و جاندارويي بينظير و حياتبخش ساخته است؛ چنانکه تسخيركنندگي كلام او با هيچ شاعري قابل مقايسه نيست. در اين مقاله با توجه به نکات ياد شده، نسبت شعر با انديشه و عاطفه و مقام سخن مولانا در اين ميان مورد بحث قرار گرفته و به برخي از دلايل امتياز و برتري سخن او اشاره رفته است.