..
و شعر از آنجا شروع
مي شود
كه همه چيز تمام
مي شود..!!
.. اما ادامهء مشاعره..!
در مرز نگاه من
از هرسو
دیوارها
بلند،
دیوارها
بلند،
چون نومیدی
بلندند.
ایا درون هر دیوار
سعادتی هست
وسعادتمندی
و حسادتی؟-
که چشم اندازها
از این گونه مشبکند
و دیوارها ونگاه
در دور دست های نومیدی
دیدار می کنند،
و آسمان
زندانی است
از بلور؟
« از قفس »
« احمد شاملو »
|