زاهدی طعنه زنان با مطربی فرزانه گفت:
« حاصل از عمری طرب انگيزی ومستی چه بود؟»
گفت مطرب : « ای همام ژنده پوش پارسا
هيچ انديشی که عزلت عاقبت خامت نمود؟
تو به کنجی معتکف دايم عبادت می کنی
غافلی از صوت جانبخش و شگفتی های رود
گر به هر سو زخمه ای بر ساز چوبين می زنم
از نوای دلکشش سوزد سراپای وجود
ذکر حق چون شعله ای پنهان شده در نای ساز
سوحت آنکه لحظه ای همراه شد با سوز عود»
|