قربان بشم خدا را یک بام دوهوارا
زنی پسری ودختری داشت پسر را زن داد ودختر را شوهر وقتی بالای بام امد وبه سر رختخواب پسر وعروس رفت دید به هم چسبیده اند گفت هوا به این گرمی هلاک می شوید واندو را از یکدیگر جدا کرد./پس به سر رختخواب دختر وداماد رفت دید از هم جدا خوابیده اند گفت اخر به این طریق که خوابیده اید خواهید چایید پس ان دو رابه هم چسبانید شخصی ملاحظه این مطلب را کرد /گفت قربان بشم خدارا یک بام ودوهوارا این سر بام سرما ان سر بام گرما
|