گفتمش پنجره ها .. ؟ گفت كه وا مي ماند
و مسير پر پرواز به جا مي ماند
گفتمش اين چه صدايي است كه مي ماند ، گفت :
شايد اين هلهله ي چلچله ها مي ماند
گفتمش « شاخه و طوفان » تو بگو حق با كيست ؟
گفت حق اوست كه بي چون و چرا مي ماند
گفتم از عشق بگو ، گفت مگر گويا نيست ؟
گريه ي بيد كه باد رها مي ماند !
گفتمش اين كه نشد حرف بزن شعر بخوان
گفت جان تو سكوت من و ما مي ماند
چشم وا كرد نگاهم به نگاهش ، گفتم
هر چه همرنگ تو باشد به خدا مي ماند
|