.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::. فخرالدین عراقی
« فخرالدین عراقی » رباعیات
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را
چون بیتو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا
در هر نفسی درد دلی نیست مرا
مشکلتر ازین چیست؟ که ایام شباب
ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را
وز تو نبرم ستیزهی ایشان را
گر عمر مرا در سر کار تو شود
عهد تو به میراث دهم خویشان را
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
از بادهی عشق شد مگر گوهر ما؟
آمد به فغان ز دست ما ساغر ما
از بسکه همی خوریم می را بر می
ما درسر می شدیم و می در سر ما
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
ای روی تو آرزوی دیرینهی ما
جز مهر تو نیست در دل و سینهی ما
از صیقل آدمی زداییم درون
تا عکس رخت فتد در آیینهی ما
|