.:: « فخرالدین عراقی » رباعیات ::.
« فخرالدین عراقی » رباعیات
ای لطف تو دستگیر هر بیسر و پای
احسان تو پایمرد هر شاه و گدای
من لولیکم، گدای بیبرگ و نوای
لولی گدای را عطایی فرمای
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
پیری بدر آمد ز خرابات فنای
در گوش دلم گفت که: ای شیفته رای
گر میطلبی بقای جاوید مباش
بیبادهی روشن اندرین تیرهسرای
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
عشقی نبود چو عشق لولی و گدای
افگنده کلاه از سر و نعلین از پای
پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدای
بگذاشته از بهر یکی هر دو سرای
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
عیشی نبود چو عیش لولی و گدای
او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای
اندر ره عشق میدود بیسر و پای
مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای
๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ๑ᴥ
نی بر سر کوی تو دلم یافته جای
نی در حرم وصل نهاده جان پای
سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟
ای راهنما، مرا به خود راهنمای
|