نمایش پست تنها
  #15  
قدیمی 10-03-2009
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ساعت به خواب رفته ، قرارت نمی رسد
پاییز می دود به بهارت نمی رسد

هر چه گل است ، من ، به تو تقدیم می کنم

یک شاخه هم به خواستگارت نمی رسد

حتی برای خاطر چشمان کور من
تصویر های تیره و تارت نمی رسد

هر هشت شنبه را تو به من فکر می کنی
پاهای من به روزشمارت نمی رسد

" لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد "
آقا دلت خوش است ، نگارت نمی رسد !

حتی اگر اصالت کاشانی ات دهند
قدری گلاب هم به مزارت نمی رسد

تا ارتفاع موی تو قدم بلند نیست
لبهای من به سرخ انارت نمی رسد

زاینده رود با پل خواجو برای تو
این میهمان به میز ناهارت نمی رسد

چون بچه ها به شوق تو پر درمی آورم
پرواز من ولی به قطارت نمی رسد

حالا که دیر آمده ای زود می روی
آهوی من به فصل شکارت نمی رسد

این بیت آخر است سلامت رسیده ام
یعنی سرم به حلقه دارت ... نه ، می رسد!
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید