
10-05-2009
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: TeHrAn
نوشته ها: 1,485
سپاسها: : 1
54 سپاس در 24 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفت را صرف کن
رفتم ..رفتی.. رفت
ساکت میشوم ،
میخندم ولی خنده ام تلخ میشود
استاد داد میزند خوب بعد ادامه بدهو من میگویم: رفت... رفت... رفت
رفت و دلم رو شکست، غم رو دلم نشست . رفت شادیم بمرد شور از دلم ببرد، رفت ..رفت ..رفت و من میخندم و میگویم..
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است به آن میخندم ....
__________________
♥SheidA♥
تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟! نمی دانم … می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید !! آسمونـــ ــ منـــ ــ همیشهـــ ــ !! ابریـــ ــ !! چترتو با خودتــ ــ آوردیـــ ــ !!
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|