موضوع: غمنامه
نمایش پست تنها
  #142  
قدیمی 10-05-2009
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hiwa نمایش پست ها
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ، چه طور همدیگرو میشناسن ؟!




و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسی . . .
اينو گفتي ياد ژاپني و چينيا افتادم..بد بختا اونا هم همديگرو خوب نمي شناسن
چند وقت پيش رفته بودم به يكي از همين كشورهاي شرق آسيا ..اسمش خاطرم نيست .....خلاصه با يكيشون دوست شدم هوا باروني بود...آدم مهربوني بود منم كليد در هتل رو.. رو در اتاق جا گذاشته بودم ...ساعتم 11 شب بود رييس هتل در اصلي هتل چهار قفل كرده بود ... هر چي سعي كردم از پنچره برم تو نشد ..اتاق من طبقه پنجم بود..خلاصه با همون دوستمون كه گفتم دوست شدم منو ديد دارم تلاش مي كنم و زير بارون خيس شدم گفت بيا بريم امشبو بد بگذرون پيش ما ... منم خواستشو رد نكردم رفتيم خونشونو ...حالا همه ي اين حرفا با اشاره دست و پا بود چون من زبونشونو بلد نبودم ..بعد رفتيم اونجا ... نشسته بوديم يه دعواي خانوادگي بينشون پيش اومد ...به حدي كه...............

ویرایش توسط آريانا : 10-05-2009 در ساعت 05:52 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید