اگر از چشم من پرسي كه مجنون تر زمجنونم
تو ليلاتر زليلايي، اگر زشت و اگر زيبا
---------------------------------------------------------------
باد ميكوبيد بر پنجره بسته شب
باد ميغريد بر پيكره خسته شب
من كه با مونس تنهايي خود سر به گريبان بودم
جبه پوشيدم و در خلوت شب پرسه زنان
به تمناي گل سرخ كه روياي شب و روزم بود
كوچهها را كه تهي بود و تهي بود و كبود
نفس اندر نفس باد كه ره ميپيمود
جستجو ميكردم
فرصتي بود و دمي
تا كه از بند سكوت غم خويش
بگسلم رشته هر تافته خواب و خيال
دل سپارم به شب خوف كه در هر نفسش
جوجه فاجعه گيرد پرو بال
...........
چه خيال عبثي بود، عبث
در رگ كوچه سحر سرد و سبك جاري بود
چشم خوناب شفق خواب آلود
ديده بر كوچه گشود
|