شولوخف در سال 1925 مسکو را ترک گفت وبه زادوبوم خود"دن" بازگشت واز آن پس همهی زندگیش را وقف ادبیات ونوشتن کرد ودر همین دن بود که در سال 1926 نوشتن رمان بزرگ "دن آرام" را آغازکرد وتا سال 1940 به پایان برد.چاپ وانتشار چهار جلد این کتاب که مشتمل بر هشت بخش است از1926 تا 1940 طول کشید وبر روی هم نویسنده چهارده سال در این کار رنج برد اما در خلال همین مدت او داستان دیگری به نام"زمین نوآباد" نوشت و در سال 1932 انتشار داد که بخش دوم آن را سالها بعد توانست به قلم آورد و در دسترس خوانندگان بگذارد.
شولوخف در "دن آرام" جنگ با آلمان وانقلاب روسیه و شورش و جنگ داخلی را در مقیاس یک دهکدهی قزاقنشین و در سرنوشت خانوادهای کشاورز و به نسبت مرفه به ویژه یک تن از آنان به نام "گریگوری ملخوف" تصویر میکند.
در حوادثی که بر سیماهای بسیار متنوع داستان میگذرد،کلمات جنگ و برادرکشی و شورش به راستی جان میگیرند و همهی معنای وحشتبار آن گویی لمس میشوند. داستان آرام و پرشکوه به سان رود" دن" پیش میرود و جریان تحول اجتماعی را با زبان مجاب کنندهی واقعیات بهتر از هر بیان علمی یا جزمی تشریح میکند؛ نیروهایی را که در اعماق اجتماع در کارند، نشان میدهد و معلوم میدارد که چگونه این نیروها در شرایط و احوال معین ناگزیر به سطح فعالیت آگاه میرسند و آنگاه بنایی که تا دیروز استوار به نظر میآمد و هرکس و هر چیز در آن در جای خود بود ،گویی بر اثر زلزله شکاف بر میدارد؛ دوستان به دشمنی بر میخیزند،مادر بر مرگ فرزند و زن بر مرگ شوهر اشک میریزد، آتش انتقام از هر گوشه زبانه میکشد و دست دژخیم بر پیکر مادر و کودکانی که راه فرار نداشتهاند، فرود میآید و در میان این ارکستر هولانگیز ناله و فریاد وخشم و خونریزی و آلودگی، جوانهی زندگی تازهای سر بر میآورد و به سوی خورشید گردن میافرازد.
این به تعبیری دیگر همان داستان دیرین زایش است که زندگی ناگزیر باید تجدید شود و تجدید میشود؛ اما مردم که در زندگی خانوادگی خود بارها شاهد این زایشاند وآن را چنان که هست، میپذیرند و در حد توانایی خویش به تحقق آن کمک میکنند و از مادر و نوزاد به یک سان مراقبت مینما یند، وقتی همین قانون طبیعی –البته با دامنهی بسیار وسیعتر و در فواصل بسیار دورتر که چندین و چند نسل آدمی را در بر میگیرد واز این رو مانند بهمن و سیل و توفان و آتشفشان به صورت بلایی جلوهگر میشود- وچون این قانون خواسته ونا خواسته به دست خود ایشان عمل میکند ، فاجعهای در میگیرد و آنان که هرگز به فکرشان نمیرسید که آبستنی را به صورت بیماری ببینند ودر کار آن به مداوا و شاید هم عمل جراحی دست بزنند ؛ در این موارد چه بسا که بر حسب موقعیت اجتماعی و امتیازاتی که از آن برخوردارند، در به کار بردن آهن و پولاد تردیدی به خود راه نمیدهند و از سنتهای ملی و مقدسات دینی تاویل میآورند.
چنین است محتوای داستان"دن آرام" که در نزدیک به دو هزار صفحه قشرهای مردم قزاق را در کشاکش این تند باد نشان میدهد و قهرمان اصلی آن «گریگوری ملخوف" را با همهی دلاوری و نیروی روحی و تیزبینی عملی که در اوست و در آزمون حوادث او را تا حد فرماندهی یک لشگر شورشی بالا میبرد،در برابر دو راهیهایی که سیر وقایع در تغییر سریع و ناگهانی خود، پیش روی او میگذارد، همچون بازیچهای دستخوش تردید و تزلزل میکند و سرانجام هم او را به شکست کامل و محتوم خود میکشاند . در واقع شکست "گریگوری ملخوف"، شکست مردم میانحالی است که در بحرانهای اجتماعی به دفاع از مواضعی برمیخیزند که نمیتواند از آن آنان باشد.
ضرورت محتومی که در سرنشت قهرمان داستان محسوس است به هیج روی نویسنده را از همدردی عمیق انسانی نسبت به او و دیگر کسانی که در طول داستان زندگی، امید وخوشبختی خود را از دست میدهند،باز نمی دارد. شولوخف با لحنی سوزناک و به راستی زیبا بر همهشان دل میسوزاند وبر مصایبشان مویه میکند.
شولوخف در نوشتن "دن آرام" از سنتهای غنی و سرشار ادبیات روسیه پیروی میکند؛ سنتهایی که همواره کوشیده است نیازها و خواستهای واقعی وآرمانهای تودههای مردم ونقش تاریخی آنان را تجسم بخشد. شولوخف در جریان خلق حماسهاش در انتخاب شیوهی هنری مناسب برای نشان دادن سهم مردم در انقلاب روسیه و تطبیق این شیوه با این رویداد بزرگ روش پیشوایان شیوهی حماسی ، یعنی" تولستوی" و " گوگول" را سرمشق کار خود قرار داد.
"دن آرام" از همان آغاز انتشار تا کنون بارها با رمان "جنگ و صلح" اثر تولستوی مقایسه شده است .در حقیقت این دو اثر بزرگ از وجوه اشتراک زیادی برخوردارند، چه از لحاظ قلمرو گستردهی واقعیتی که تصویر میکنند؛ چه از نظر ساختمان حماسی و چه شیوهی بیان روایت گونه که خاص ،نمایشی و آکنده از کنکاشهای عمیق نهفته در آن است . در همهی این موارد، خواننده به خوبی میتواند نشانههایی از ادامهی سنتهای کلاسیک سدهی نوزدهی ادبیات روسیه را در ادبیات جدید شوروی،در مرحلهی آغاز رشد و دورهی پیش از بلوغ آن مشاهده کند.
شولوخف در بسیاری موارد نیز ادامه دهندهی سنت گورکی است وروش او با شیوهی گورکی شباهتهایی دارد.این شباهتها از لحاظ مضمون وشیوهی نگارش نیست ؛ بلکه بیشتر مربوط به اصول بنیادی زیبایی شناسی وجهانبینی است. شولوخف خود از ستایشگران بزرگ گورکی است و در همه جا،چه در مقام یک انسان وچه به عنوان یک نویسنده از او با ستایش و تحسین یاد میکند .آنچه بیش از هر چیز شولوخف را به سوی گورکی و آثار او جذب میکند، گرایش آمیخته به احترام و غرور گورکی است به انسان و عشق او به انسان مبارز و اعتقادش به این حقیقت که سرانجام بر اثر تلاش کارگران و زحمتکشان،جهان دگرگون خواهد شد.
در 19 آوریل سال 1928 مقالهای به قلم ا. س. سرافیموویچ ، نویسندهی نامدار شوروی در پراودا منتشر شد. سرافیموویچ در این مقاله نوشت:" شولوخف در سرتا سر اثرش هرگز حتا یک بار نیز از طبقه و مبارزهی طبقاتی به صراحت سخن نگفته است؛ با این وجود، همانگونه که شیوهی اکثر نویسندگان بزرگ است،قشربندی طبقاتی و پایگاه هر کدام،به صورت نامرئی در بافت داستان جای گرفته است."
باری چنین است داستان "دن آرام"که در مقیاس روی هم کوچک سرزمین قزاقنشین دن، گزارشی است هنرمندانه و بس حیرتانگیز از بزرگترین حادثهی تاریخ معاصر یعنی انقلاب اکتبر 1917 ؛حادثهای که در چهارگوشهی جهان انعکاسی بس بزرگی داشته است و واکنشهای موافق و مخالف آن هنوز تا سالها در سرنوشت هر کسی موثر خواهد بود.
...