مأخوذ از کلمه یونانی organon یکی از بزرگترین و قدیمی ترین سازهای جهان بوده است.
عده ای آن را ساز بادی بزرگ دارای ساختمانی از این قرار می دانند:
دارای انبان های مختلف از پوست گاومیش برای ذخیره کردن هوا
لوله های نی در اندازه های مختلف و به ترتیب از کوچک به بزرگ
کلید یا کلاویه هایی که مابین انبان و نی ها قرار گرفته اند، جهت ورود جریان هوا در داخل نی ها و قطع آن، برای ایجاد صوت.
در فرهنگهای فارسی به معنی مطلق ساز بادی ذکر شده است. البته عده ای از نویسندگان و شعرای قدیم آن را سازی دارای وترهای بسیار، معرفی کرده اند و نیز خود مولانا در یک رباعی آنرا به همراه واژۀ «زخمه» به کار برده است؛ باتوجه به اینکه زخمه آلتی است که برای نواختن سازهای وتردار به کار می رود:
از عشق تو گشتم ارغنون عالم
وز زخمـۀ تو فاش شده احوالم
(ج8 رباعی 1226)
آنچه در نهایت از نوشته ها و شروح گذشتگان مفهوم می شود این است که نوع ابتدایی ارغنون، نی انبان و تکامل یافته اش« اُرگ» نام دارد.
مولانا چهارده بار این واژه را در دیوان کبیر با تعابیر مختلف به کار برده است:
گاهی وجود خویش را در چنگ عشق شمس به ارغنونی مانند کرده است:
ای شمس تبریز از کرم، ای رشک فردوس و ارم
تا چنگ انــدر من زدی در عشق گشتم ارغنــون
(ج4 غ 1787)
در جایی، ارغنون را در کنار زُهره که خنیاگر فلک است،آورده است وچنانکه زهره، ارغنون مينوازد، صلاح الدین را که چون مه، نور می بخشد نوازندۀ خویش معرفی می کند:
می دهد چـــــون مه صلاح الدین ضیــا
کارغنون را زهــــرۀ جــــان ساز کـــرد
(ج2 غ 814)
تعبیر «ارغنون رنجاندن» به معنی نواختن ارغنون در بیتی از مولانا دیده می شود:
هر صبوحی ارغنونها را برنجــان همچنین آفرینها بر جمالت همچنین جان! همچنین
(ج4 غ 1953)
وجود جناس بین «ارغوان» و «ارغنون» باعث گردیده تا شاعر در کشمکش بین لفظ و معنا ابیاتی را اینگونه آورد:
حرامست ای مسلمانان، ازین خانه برون رفتن
می چون ارغوان هشتن، ز بانگ ارغنون رفتن
(ج4 غ 1846)
پــــــری را چهرۀ چـــــون ارغــوانست
بنالـــــــــــم کارغوان را ارغنــــــونــم
(ج3- غ 1520)
تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون؟!
نک کش کشانت می برند انّا الیه راجعــــون
(ج4 غ 1788)
مـــران از گـــــوش صوت ارغنــــــــونی
مده از دست جـــــــام ارغـــوانــــــــــی
(ج7 غ 3187)
تحقیق: بابک آذرشب
کارشناسی ارشد زبان وادبیّات فارسی
منابع : 1- فرهنگ سازها، حسینعلی ملّاح -2-واژه نامه موسیقی ایران، مهدی ستایشگر